أقامه نماز امام (ع) همراه ياران
(1)
يكى زان پاكبازان دل افكار
بگفت آن شاه را در وقت پيكار
كه اى شه اين زمان گاه نياز است
خداى خلق را وقت نماز است
چه خوش باشد كه در اين آخر دم
جماعت را نماز آريم با هم
چو اين بشنيد فرمود آن شه دين
كه گرداند خدايت از مصلّين
اگر مهلت ستانيد اين زمان را
نماز آريم خلّاق جهان را
يكى از عشقبازان بهر مهلت
بزد فرياد كاى نستوده امّت
دمى آسوده گرديد از زد و بند
كه تا گردد اداء حقّ خداوند
فرايض را ز شرع شاه مختار
يكى آمد نماز اى قوم خونخوار
حصين بن نمير از آن ميانه
چنين گفتا به آن شاه يگانه
كه اى شه هر چه بتوانى نماز آر
نباشد مر قبول حىّ دادار
حبيب بن مظاهر چون شنيد اين
بگفت اى مشرك خونخوار بيدين
نماز تو به نزد حق قبول است
ولى باطل ز فرزند رسول است؟
حوالت كرد تيغى بر سر او
كه اندازد به ميدان پيكر او
سر تيغش بيامد بر سر اسب
نگون گرديد در دم پيكر اسب
بخاك افتاد در دم آن منافق
ربودندش ز چنگ پير عاشق