چو اين بشنيد سبل شير داور
بهمراهان خود فرمود يكسر
كه حال دهر دون آمد دگرگون
به كام دشمن آمد چرخ وارون
همه معروف دنيا، منكر آمد
سوى دين، كفر دون، غارتگر آمد
هر آن كس را خيال حكمرانى است
و يا در دولت من، كامرانيست
محال است اين خيال خامم امروز
شويد اين دم به جاى خويش فيروز
چو بشنيدند آن قوم طمع كار
به رفت از لشكر شه جمع بسيار
شه و لشكر همى رفتند با هم
همه تا حربگاه وادى غم
ورود به سرزمين كربلا
(1)
نواى وصل چو بشنيد ناگاه
به دشت كربلا افراشت خرگاه
ز اسب آمد فرود آن سرور دين
به ياران گفت آخر منزل است اين
مر اين وادى شما را سدّ عشق است
نه سدّ عشق، خود سر حدّ عشق است
فزون باشد مقام قرب داور
مقامى نيست از اينجا، فزونتر
به بار انداز عشق آن پاكبازان
بيفكندند بار عشق آسان
و ز آن سو حرّ و لشكر در مقابل
در آن خونخوار وادى، كرده منزل