وداع با خاتم انبياء 6
نشاط افروز بزم كامرانى
بساط انداز عشق جاودانى
بهاء افزاى عرش كبريائى
سرير آراى ملك و رهنمائى
چو شد دلتنگ از جور زمانه
سوى بنگاه رحمت شد شبانه
شد اندر روضه سلطان لولاك
ز درد هجر رخ مىشود بر خاك
يكى نورى در آن دم گشت ساطع
ميان عقل و عشق افتاد مانع
غرض سرّى بد، از رخشيدن نور
كه امشب نبودت ديدار و دستور
برون آمد ز درگاه پيمبر
روان شد سوى خلوتگاه مادر
در آن خلوت چون آن عشق آفرين شد
مشام جان زهرا (ع) عنبرين شد
ندائى آمدش ز آن برگزيده
كه اى ختم رسل را نور ديده
به ديدار تو اى دلدار فرزند
شب و روزم به جنّت آرزومند
نياز و ناز آن فرزند و آن مام
نداند كس بغير از فرد علّام
شب و ديگر چون اين چتر ملمّع
ز گوهرهاى انجم شد مرصّع
مه چرخ امامت شاه عشّاق
به ديدار پيمبر گشت مشتاق