responsiveMenu
صيغة PDF شهادة الفهرست
   ««الصفحة الأولى    «الصفحة السابقة
   الجزء :
الصفحة التالیة»    الصفحة الأخيرة»»   
   ««اول    «قبلی
   الجزء :
بعدی»    آخر»»   
اسم الکتاب : کشف الیقین ت آژیر المؤلف : علامه حلی    الجزء : 1  صفحة : 207

ابن عبّاس مى‌گويد: نام فاطمه دختر پيامبر اكرم 6 برده مى‌شد و كسى نام او را نزد پيامبر نمى‌برد مگر آن كه پيامبر از او روى بر مى‌تافت و مى‌فرمود: چشم انتظار آنم كه تكليف اين كار از آسمان روشن شود، زيرا تكليف او در اختيار پروردگار است.

سعد بن معاذ انصارى به على بن ابى طالب (ع) گفت: به خدا سوگند به نظر من پيامبر براى فاطمه جز تو را نمى‌خواهد.

على (ع) فرمود: من چيزى ندارم اگر از من طلبى كند و حضرتش 6 مى‌داند كه نه سيمى دارم نه زرى. سعد به او گفت: تو را سوگند مى‌دهم كه حتما چنين كن. على گفت:

چه بگويم؟ سعد گفت: بگو نزد تو آمده‌ام تا فاطمه را از خدا و پيامبر خواستگارى كنم.

على نزد پيامبر رفت و به حضورش رسيد. پيامبر 6 فرمود: گويى نيازى دارى؟ گفت:

آرى. پيامبر فرمود: نيازت چيست؟ عرض كرد: آمده‌ام تا فاطمه دختر محمّد را از خدا و پيامبرش خواستگارى كنم. پيامبر 6 فرمود: خوش آمدى و درودت باد. على (ع) اين خبر را به آگاهى سعد رساند. سعد گفت: دختر پيامبر را منكوحه تو مى‌دانم، زيرا او نه خلف وعده مى‌كند و نه دروغ مى‌گويد. پيامبر در آن شب بلال را خواند و گفت: دخترم فاطمه را به ازدواج پسر عمويم درآوردم و دوست دارم اخلاق امّت من آن باشد كه به هنگام ازدواج طعام دهند. اى بلال به ميان گله برو و يك گوسفند و پنج مدّ جو بياور تا سفره‌اى پهن كنم و مهاجران و انصار را بر آن گرد آورم. بلال چنين كرد و سپس مردم را دعوت كرد و همگى بخوردند. سپس فرمود: اى بلال! اين خوراك‌ها را نزد مادرانت (همسران پيامبر) ببر و به آن‌ها بگو بخوريد و از آن اطعام هم بكنيد. بلال هم چنين كرد.

سپس پيامبر 6 بر زنان وارد شد و فرمود: من دخترم را به ازدواج پسر عمويم درآوردم و او را به على سپردم پس فاطمه را بپاييد.

آن‌ها به سوى فاطمه برخاستند و زيور آلات خود را به او آويختند و زيبايش كردند و در خانه او فرشى انداختند كه لايه آن ليف خرما بود و نيز يك پشتى و كسايى خيبرى و طشت و چند كوزه و ظرفى براى وضوگيرى و پوشش پشمى نازكى در خانه‌اش نهادند.

على (ع) نيز سلمان و بلال را فرستاد تا تمام ما يحتاج او را بخرند. پس چون وسايل در برابر على (ع) نهاده شد گريست و اشك‌هايش روان شد و سپس سر بر آسمان بلند كرد و گفت: خدايا! بركت بده به قومى كه بيش‌ترين ظروف آن‌ها سفالى است.

اسم الکتاب : کشف الیقین ت آژیر المؤلف : علامه حلی    الجزء : 1  صفحة : 207
   ««الصفحة الأولى    «الصفحة السابقة
   الجزء :
الصفحة التالیة»    الصفحة الأخيرة»»   
   ««اول    «قبلی
   الجزء :
بعدی»    آخر»»   
صيغة PDF شهادة الفهرست