اسم الکتاب : غم نامه کربلا ت اللهوف علی قتلی الطفوف المؤلف : سید بن طاووس الجزء : 1 صفحة : 210
يزيد: نه، بگو تا بشنوم.
سفير روم: «بين عمّان
[بندرى در كنار درياى يمن و هند] و چين، دريايى وجود دارد كه طول مسير آن در شش
ماه [با وسائل آن عصر] پيموده مىشود، در ميان اين دريا تنها يك شهر در وسط آن به
مساحت هشتاد فرسخ در هشتاد فرسخ وجود دارد، در سراسر زمين، شهرى بزرگتر از اين شهر
نيست، كافور و ياقوت از اين شهر صادر مىشود، درختهايش از عود و عنبر است، اين شهر
در اختيار مسيحيان است، و هيچ يك از پادشاهان- جز مسيحيان- ملكى در آنجا ندارند،
در اين شهر كليساهاى بسيار وجود دارد كه بزرگترين آنها «كليساى حافر» مىباشد، در
محراب اين كليسا حقّه طلا آويزان شده، در ميان آن حقّه سمى (ناخنى) وجود دارد كه
مىگويند: سم الاغ حضرت عيسى 7 پيامبرشان است كه بر آن سوار مىشده
است، اطراف آن حقّه را با طلا و ابريشم آراستهاند، در هر سال جمعيّت بسيار از
مسيحيان به زيارت آن مىآيند، و به گرد آن طواف مىكنند، آن را مىبوسند، و در
كنار آن، نيازهاى خود را از درگاه خدا مىطلبند.
اين برنامه هميشگى
مسيحيان نسبت به ناخن الاغى است كه گمان مىكنند ناخن الاغ حضرت عيسى 7
پيامبرشان است كه بر آن سوار مىشده، امّا شما پسر دختر پيامبرتان را مىكشيد، خداوند
شما و دينتان را مبارك نكند.» يزيد خشمگين شد و به مأموران جلّادش گفت: «اين
نصرانى را بكشيد، تا مبادا در كشورش مرا رسوا كند.» وقتى كه سفير روم احساس خطر
كرد، به يزيد گفت: «آيا مىخواهى مرا بكشى؟»
اسم الکتاب : غم نامه کربلا ت اللهوف علی قتلی الطفوف المؤلف : سید بن طاووس الجزء : 1 صفحة : 210