237- اگر ديگران دنيا را چشيدهاند من از آن خورده و
آشاميدهام و شيرينى و عذاب آن را درك كردهام.
238- دنيا را غير از
گول، حسرت، پوچى همانند سرابى كه در بيابانهاى بىآب و علف آشكار مىگردد نيافتم.
من تجربه كردهام جهان را اي دل
أحوال جهان تمام باشد باطل
در ديده عارفان سرابى است فلك
يا نقش حبابى است كه گردد زائل
239-
دنيا مردارى گنديده و تغيير يافته است، بر اطراف آن سگها گرد آمده و هدف آنان
بلعيدن مردار است.
240-
اگر از دنيا كنارهگيرى كنى تسليم دنياطلبان هستى (هركدام تو را براى نفع خود بسوى
نفع خويش مىكشانند) و اگر بفكر سود خود باشى سگهاى دنيا به مبارزه با تو
برمىخيزند.
دنيا چه به مثل جيفه افتاده
هرگز نكند ميل به آن آزاده
روزى سكان گشته از آن آماده
خوشحال موفقى كه تركش داده
241-
كارهاى اضافى (نسبت به أمور دنيا) را كنار بگذار، زيرا براى فردى كه پرهيزكار است
اين روش حرام است.
242-
راه رفتن نبايد خودخواهانه باشد، زيرا بزودى خاك همين زمين تو را در آغوش مىگيرد.
243- خوشا بحال كسى كه
كنج خانه خود بنشيند و درهاى خانهاش را محكم ببندد و پردههاى خود را آويزان
گرداند.