صد فتنه كه بوى خون از آن مىآيد
از مادر روزگار زايد هردم
شكايت از ياران منافق 1707- آى مرد! اين زمان برادرانش برادرى ندارند.
1708- مردم اين عصر همه ستمگرانند. دوزبانى و دوچهرهاند.
1709- با روى خوش با تو برخورد مىكند درعينحال، دل او نسبت به تو دردناك است و آن درد را پنهان كرده و كتمان مىكند.
1710- وقتى از پيش چشمش مىروى به تو دروغ و تهمت مىبندد.
1711- اين روزگارى است كه مردمش چنين هستند و در دوستى دو نفر به تو راست نمىگويند.
1712- آى مرد! در چنين شرائطى در روزگار خود تنها باش و به هيچكس اعتماد مكن و انس مگير.
تا چند تو را نفاق باشد شيوه
وز غايت جهل خويش باشى ليوه[1]
از خاك نفاق گر نهالى رويد
شك نيست كه باشدش ندامت ميوه
محافظت از ناموس 1713- هيچ برادرى نمىتواند امين برادر خود نسبت به ناموس وى باشد، زيرا مرد نسبت به زن نمىتواند امين گردد.
1714- تمام مردها، هرچند در كار خود عفيف باشند، به ناچار گاهى با يك نگاه هم خيانت مىكنند!!
[1]- ليوه مثل جيفه-- ميوه: أحمق. نادان و چاپلوس.