زنده است ولى اثر زنده بودن ندارد. (بفكر مردن نيست)
آن حال كه خلق مردنش مىخوانند
آسايش نفس است اگر مىدانند
موتى كه از آن اهلدلان درمانند
دردى است كه رو نمود و بىدرمانند
دنيا، عروس هرجائى 33- دنيا را سه طلاقه كن و همسر ديگرى انتخاب كن.
34- همسر ناپاكى است كه باكى از همبسترشوندگان خود ندارد.
35- آنگاه كه به خواستهى خود رسيد، پشت به وى كرده، فرار مىكند.
اى دل ز سر عروس دنيا بگذر
كين پيرزنى است با هزاران شوهر
آن دم كه شود مراد طبعش حاصل
در حال كند جلوه به شخص ديگر
دوستى دنيا پشيمانى دارد 36- آى عاشق دنيا، روى دنيا طرف ديگرى است و آنگاه كه از تو جدا شد به خدا سوگند كه پشيمان خواهى شد.
تا چند اسير نفس شيطان باشى
افتاده به دام فسق و عصيان باشى
ترسم كه چه پرده از ميان بردارند
خوار و خجل و زار و پشيمان باشى
پرهيز از دنيا 37- از دنيا پرهيز كن، زيرا آستانهى آن نابودى است جاى ماندن نيست.