1016- حكيم نه حرف بىربطى زده بود و نه مطلب نيرنگى داشت و با دعوت خود بمقام عالى دست يافت.
1017- براثر حرف خود بمقامى عالى از بخشش دست يازيد.
گر نيست تو را تخم شقاوت در گل
تا چند به أهل فتنه باشى مائل
زنهار كه اعتماد بر سفله مكن
كز مردم بد نيك نبينى اي دل
مذمت از غرق شدن در دنيا 1018- دنيا در نظر من مثل ثروت و حسابدار است، دست براى ضبط و كنترل آن زحمت مىكشد ولى از مال خالى است.
هركس كه بود به مال دنيا شرفش
در مذهب فقر نيست حقّ بر طرفش
او را به مثل محاسبى دان كه روان
اموال به هم گيرد و خالى است كفش
اميد دادن به گناهكاران 1019- اى گناهكار نااميد مباش كه اللّه، مهربانى مهربان است.
1020- از دنيا بدون خرج و ابزار سفر حركت مكن كه راه خطرناكى وحشتناك است.
اى داده مرا به لطف بسيار نويد
هرگز نبرم ز نخل فضل تو اميد
با اينهمه گر ياد كنم قهر تو را
لرزد تن من ز پاى تا سر چون بيد