گر عقل تو بر نفس مقدم نشود
اسلام تو پيش ما مسلم نشود
دندان طمع كه بار حرص است در آن
تا پر نكنى درد سرت كم نشود
سرانجام دنيا 921- هر جديدى (خانه، لباس و ...) به كهنه شدن منتهى مىگردد و هر دوستى و ارتباطى (رفاقت، ازدواج و شراكت) به جدائى كشانيده مىشود.
922- كدام اجتماعى به پراكندگى و جدائى منتهى نگرديده؟
923- آيا كدام جمعيتى كه براى وحدت جمع شدهاند، اختلاف و شكاف، آن را پراكنده نساخته است؟!
924- آيا كدام فردى از چيزى نفع برد كه نفع وى كامل شد و به مقصود خود رسيد.
هر قصر كه ساختيم ويرانى يافت
جمعيت ما زود پريشانى يافت
هركس كه نهاد دل بدنياى دنى[1]
ناگاه بر او داغ پشيمانى يافت
925- راستى كه از روزگار در تعجب هستم كه هميشه طبيعت حوادث و اخلاق مردم آن مختلف است (و شدت احتياج همه جا حكومت مىكند)
926- درباره مثل حوادث و مردم دنيا گفته شده براى چشيدن شر آن شنيدن نامش كافى است.
از جور زمانه گشت پرخون دل من
وز دور فلك رنج بود حاصل من
[1]- دنى بفتح دال، پست.