شمشير و خنجر در جنگ عطر على 7 است 857- شمشير و
خنجر در ميدان نبرد گلى است كه مىبوئيم. از گل نرجس و آس نفرت دارم.
858- آب نوشيدنى ما
خون دشمنان ما و جام آن جمجمه سرهاى آنهاست.
در باغ ظفر چه تيغ نيلوفر ماست
پيكان به مثل غنچهى جانپرور ماست
روزى كه ز خون دشمنان باده خوريم
شك نيست كه كاسهها سر ساغر ماست
859- من شيرى دلير هستم كه از شجاعت با گوشه چشم نگاه مىكنم.
قهرمانى هستم كه
نيرومندم و در آخر شب استراحت مىكنم و پناهگاه آسايش ديگرانم.
860- آنگاه كه جنگها
دندان نشان دهند و نفس كشيدنها به هنگام نبرد روى جريان طبيعي نباشند،
861- قهرمان از صداى
نيزه و شمشيرها وحشت نمىكند.
آن شير دلم كه خون اعدا ريزم
وز دشمن خود به هيچ رو نگريزم
آفاق كنم به چشم دشمن تاريك
چون گرد بلا ز هر طرف انگيزم
در جنگ أحد امام 7 أسامة بن زيد را مىترساند 862- بزودى قربت ناگهانى و شجاعانه شمشير و
اثر نيزهاى كه شديد فرود مىآيد و قهرمانان را به خاك مىاندازد همه خواهند ديد.
863- امروز آتش جنگ را با هيزم بزرگ آن براى جنگطلبان روشن