381- اين لقمهى نان هم براى كسى كه مىميرد چقدر زياد است!
گر ملك جم و سلطنت كى دارى
غافل منشين كه مرگ از پى دارى
چون روزى يك روزه تو را بس باشد
اين حرص و هواى نفس تا كى دارى؟!
مبارزه با هواى نفس 382- به هنگام لذتها خود را حفظ كردم و خود را به ناديده گرفتن لذتها متعهد ساختم تا استوار گرديدم.
383- موضع هر فردى در دست خود اوست، اگر راه طمع را باز كرد إنسان حريص مىشود و اگر نفس را كنترل كرد از انحراف محفوظ مىماند و آرام خواهد بود.
فرياد و فغان ز نفس اماره من
كو صبر جميل تا كند چارهى من
سررشته صبر گر نباشد در كف
كى جمع شود اين دل صد پاره من
384- به چشم خود مىگويم زيرچشمى ديدن را زندان كن. اى چشم به دزدى (حرام) نگاه مكن.
385- زيرا چه بسيار نگاههاى كوچكى كه به قلب، شهوت تزريق كرده و قلب از همان يك نگاه به چه غمهائى گرفتار شده است.
اى چشم كه ديدهاى بسى فيروزى
بايد كه نظر ز حسن خوبان دوزى
ترسم كه زند آتش شهوت شعله
آنگاه تو در دوزخ حسرت سوزى
صبر در حوادث 386- آى دو دوست من به خدا سوگند هيچ حادثهاى براى زنده هرچند بزرگ باشد ابدى نخواهد بود.