اسم الکتاب : در سوگ امیر آزادی (ترجمه مثیر الأحزان) المؤلف : ابن نما حلی الجزء : 1 صفحة : 124
در همان شرايط، «شريك همدانى» كه از دوستداران امير مؤمنان،
على 7، و از شخصيّتهاى بزرگ و گرانقدر و روشنفكر عراق بود و به همراه
«عبيد»، يا همزمان با آمدن او به كوفه، وى نيز وارد كوفه شده بود، در خانه «هانى»
اقامت داشت.
او در همان روزها بيمار
گرديد و هنگامى كه «عبيد اللَّه» از دليل نيامدن او به استاندارى جويا شد، به او
گفتند كه «شريك» در بستر بيمارى است و نمىتواند نزد امير بيايد.
او پيام داد كه: سلام
مرا به شريك برسانيد و به او بگوييد كه امشب به عيادت او خواهم آمد.
چرا كوتاه آمدى؟
«شريك» پس از دريافت
پيام «عبيد»، رو به جناب «مسلم» كرد و گفت: هان اى عموزاده پيامبر! حقيقت اين است
كه پسر «مرجانه» امشب به عيادت من خواهد آمد، بنا بر اين، شما به هنگام ورود او،
به يكى از اين گنجهها و كمدهاى خانه وارد شو و خود را از نظر پاسداران و محافظان
او نهان دار. و آن گاه هنگامى كه او در كنار بستر من نشست، به يكباره از آنجا
بيرون بيا و گردن اين عنصر خودكامه و خون آشام را بزن، كه پس از آن، من اداره امور
و تنظيم شئون كوفه و نجات مردم از اسارت استبداد اموى را به سلامت و موفقيّت تضمين
مىكنم.
جناب «مسلم» كه مردى
شجاع و شير دل و دلاور بود، در يك لحظه، پيشنهاد «شريك» را پذيرفت و با اشاره او
در جايى نهان شد.
«عبيد» از راه رسيد و پس
از قرار گرفتن در كنار بستر «شريك»، از حال او جويا شد و دليل بيمارىاش را پرسيد
كه او نيز ضمن پاسخ به جلّاد فريبكار اموى، چشمش همچنان به مخفيگاه «مسلم» دوخته
شده و در انتظار اقدام او براى يكسره كردن كار بود، امّا انتظار به طول انجاميد و
از «مسلم» خبرى نشد.
«شريك» به نشان فرا
خواندن او براى انجام كار، به خواندن يك بند از اين شعر پرداخت كه: در نثار درود و
سلام بر «سلمى» در انتظار چه هستى؟ «ما الانتظار بسلمى لا تحييها ...» و آن را
تكرار كرد.
«عبيد» گفتار او را
بىمورد و ترديد برانگيز يافت و رو به «هانى» كرد و گفت:
اسم الکتاب : در سوگ امیر آزادی (ترجمه مثیر الأحزان) المؤلف : ابن نما حلی الجزء : 1 صفحة : 124