اسم الکتاب : تسلیة العباد در ترجمه مُسکن الفؤاد المؤلف : شهید ثانی الجزء : 1 صفحة : 142
از عزاء است (بمد و قصر) و معنى آن، سلو است كه فارسى آن
بىغمى و خرسندى باشد و حسن صبر بر مصيبتها گفته مىشود: «عزّيته فتعزّى اى صبّرته
فتصبّر.»: «يعنى شكيبايى به او دادم و قبول شكيبايى نمود» و مراد به آن تعزيه، طلب
تسلى است و خرسندى از مصائب و صبر كردن بر حزن و سوزش دل به سبب اسناد دادن امر به
سوى خداى عز و جل و نسبتش به سوى عدل و حكمت او و بيان آنچه وعده فرموده است در
برابر صبر و دعاى بر متوفى و مصيبت زده به تسليت او از مصيبتى كه به او رسيده است
و احاديث بسيار بر استحباب تسليت و تحريص بر او وارد شده است.
و روايت كرده است عمر بن
شعيب از پدرش از جدش كه پيغمبر خداى- 6- فرمود:
«أ تدرون ما حق الجار؟
قالوا: لا. قال: ان استغاثك أغثته و ان استقرضك اقرضته، و ان افتقر عدت عليه، و ان
اصابته مصيبة عزيته، و ان اصابه خير هنّأته، و ان مرض عدته، و ان مات تبعت جنازته،
و لا تطل عليه البناء، فتحجب الريح عنه الا باذنه و اذا اشتريت فاكهة فاهدله فان
لم تفعل فادخلها سرا و لا تخرج بها ولدك يغبط بها ولده و لا تؤذه بريح قدرك الا ان
تصرف له منها.»
[1]: «آيا مىدانيد حق
همسايه را چه اندازه است؟ گفتند: نمىدانيم. فرمود: اگر حمايت خواهد، حمايتش كنى،
و اگر وجهى به وام طلبيد، به او بدهى، و اگر فقير شود، فايده به او رسانى، و اگر
مصيبتى به او برخورد، تسليت گويى، و اگر بيمار گردد، از او عيادت و پرستارى نمايى،
و اگر بميرد، جنازه او را تشييع و همراهى كنى، و بناى خانهات را برو بلند نسازى،
و چنان بر نيفرازى كه حاجب اهتزاز نسيم به خانه او شود، مگر از او اجازت گيرى و
رخصتش را منت پذيرى. و اگر ميوه براى خانه خود بخرى، براى او هديه فرست، و اگر
نتوانى هديه نمود، ميوه را پنهانى وارد خانه خود كن و فرزندت به آن بيرون نرود كه
فرزند او ببيند و حسرت برد، و او را به بوى ديگ خود ميازار در وقت ساختن طعامهاى
خوشبوى، مگر از آنچه مطبوخ سازى، قسمت و بهره [اى] براى او منظور و مفروز نمايى.»
و از بهر بن حكيم بن معاوية بن جيدة القشيري از پدرش از جدش روايت شده است كه گفت:
اى پيغمبر خداى!
«ما حقّ جارى علىّ؟
قال: ان مرض عدته.»
: «حق همسايه من بر من
چيست؟ فرمود: هر گاه بيمار شود، عيادتش نمايى» و چون اول ذكر نمود[2].