اسم الکتاب : الطرائف ت داود إلهامی المؤلف : سید بن طاووس الجزء : 1 صفحة : 165
را شكافت
و در فرق على 7 نشست، على 7 شمشيرى ميانه شانه و گردن او
فرود آورده به زمينش افكند، در اثر اين حملات گرد و غبارى برخاسته بود كه دو لشكر
همديگر را نمىديدند، كدام يك غالب و پيروز است كه ناگهان صداى على 7
از ميان آن گرد و غبار به تكبير بلند شد تا آنجا كه مىگويد:
على 7 به طرف رسول خدا آمد، در
حالى كه رويش مىدرخشيد عمر بن خطاب پرسيد؟ چرا پس از قتل، زره او را بر نداشتى؟
زره او در عرب لنگه نداشت؟ فرمود: او را زدم و افكندم و او براى اين كه سرش را از
بدنش جدا نكنم، عورت خود را برهنه كرد و من شرمم آمد زره او را برگيرم، بعد از
كشته شدن او لشكر كفار منهزم شدند و فرار كردند[1].
اين روايت را شبلنجى هم در «نور الابصار» با
كمى تفاوت آورده است[2].
حاكم نيشابورى در كتاب «مستدرك الصحيحين» به
سند خود از «عاصم بن عمر ابن قتادة» اشعارى از خواهر عمرو در مرثيه برادرش روايت
كرده و آن ابيات اين است:
لو كان قاتل عمرو غير قاتله
بكيته ما اقام الروح في جسدى
لكن قاتله من لا يعاب به
و كان يدعى قديما بيضة البلد
يعنى اگر قاتل عمرو غير آن كسى بود كه او را
كشت، مادام كه جان در بدنم بود، بر او مىگريستم و لكن قاتل او كسى است كه هيچ كس
عيبى در او سراغ ندارد و به خاطر كشتن برادر من نيز جاى مذمت نيست و كسى است كه از
قديم او را بزرگ قوم مىخواندند[3].
فخر رازى در تفسير كبير در سوره بقره آيه: «تِلْكَ الرُّسُلُ فَضَّلْنا
بَعْضَهُمْ عَلى بَعْضٍ»: (انبياء گذشته را بعضى بر بعضى برترى داديم) روايت كرده كه رسول
خدا