يعنى اگر انسان نداى جان را لبيك گفته و او را از اسارت تن و قفس جسم
نجات دهد و فربه سازد كه با اغذيه معنوى و مسانخ خود يعنى علم، عبادت، ايمان و عمل
صالح ممكن است مىتواند آنرا به پرواز درآورد و از جهان ماده به عالم معنا منتقلش
نمايد كه از رؤياهاى صالحه در اثر خيال منفصل كه با تمثّلات روحيه و نورانيّه توأم
است تا «طىّ الارض»، تصرّف در كائنات البته باذن اللّه و با توجه به مراتب وجودى
انسانها و تا خلع روح از بدن و شهود حقيقت وجودى خويشتن و ... همه و همه دالّ و
شاهد بر تجربه مرگ اختيارى و امكان حدوث و وقوع آن است و مرحوم حكيم هيدجى كه از
علماى تهران بوده و عارف داراى ضمير منير و دلى روشن مىگويند كه «منكر مرگ
اختيارى» بود و خلع و لبس اختيارى را محال مىدانست و اين درجه كمال را براى مردم
ممتنع مىپنداشتهاند علامه سيد محمد حسين حسينى تهرانى مىنويسند: «يك شب در حجره
خود بعد از بجا آوردن فريضه عشاء رو به قبله مشغول تعقيب بوده است كه ناگهان
پيرمردى دهاتى وارد شده، سلام كرد و عصايش را در گوشهاى نهاد و گفت: جناب آخوند!
تو چه كار دارى به اين كارها؟ هيدجى گفت: چه كارها؟ پيرمرد گفت: مرگ اختيارى و
انكار آن؛ اين حرفها به شما چه مربوط است؟
هيدجى گفت: اين وظيفه ماست، بحث و نقد و تحليل كار ماست. درس
مىدهيم، مطالعات داريم، روى اين كارها زحمت كشيدهايم، سر خود نمىگوئيم!
پيرمرد گفت: مرگ اختيارى را قبول ندارى؟! هيدجى گفت: نه، پيرمرد در
مقابل