اسم الکتاب : روح مجرد (يادنامه موحد عظيم و عارف كبير حاج سيد هاشم موسوى حداد) المؤلف : حسينى طهرانى، سید محمد حسين الجزء : 1 صفحة : 662
ميفرمايند: مرا مرخّص كنيد به منزل بروم؛
سادات در آنجا تشريف آورده و منتظر من ميباشند! دكتر ميگويد: ابداً امكان ندارد كه
شما به خانه برويد! ايشان به دكتر ميگويند: ترا به جدّهام فاطمه زهرا قسم ميدهم
كه بگذار من بروم! سادات مجتمعند و منتظر مَنند. من يكساعت ديگر از دنيا ميروم!
دكتر كه سوگند اكيد ايشان و اسم فاطمه زهرا را مىشنود اجازه ميدهد، و به اطرافيان
ايشان ميگويد: فعلًا حالشان رضايت بخش است و ارتحالشان به اين زوديها نمىشود.
ايشان در همان لحظه به منزل مىآيند. و اتّفاقاً پسران حاج صَمد
دلّال (باجناقشان) كه خاله زادگان فرزندانشان هستند در منزل بودهاند و از ايشان
درباره اين آيه مباركه: إِنَّا سَنُلْقِي عَلَيْكَ قَوْلًا
ثَقِيلًا (ما تحقيقاً اى پيغمبر بر تو كلام سنگينى را القاء خواهيم نمود.)
مىپرسند كه: مقصود از قول ثقيل در اين آيه چيست؟! آيا مراد و منظور هبوط جبرائيل
است؟! ايشان در جواب ميفرمايند: جبرائيل در برابر عظمت رسول الله ثقلى ندارد تا از
آن تعبير به قول ثقيل گردد. مراد از قول ثقيل، اوست؛ لا هُوَ إلّا هُوَ است!
در اين حال حناى خمير كرده مىطلبند و بر رسم دامادى جوانان عرب كه
هنگام دامادى دست و پايشان را حنا مىبندند و مراسم حنابندان دارند، ايشان نيز
ناخنها و انگشتان پاهاى خود را حنا مىبندند و ميفرمايند: اطاق را خلوت كنيد! در
اين حال رو به قبله ميخوابند. لحظاتى كه ميگذرد و در اطاق وارد ميشوند، مىبينند
ايشان جان تسليم نمودهاند.
دكتر سيّد محمّد شُروفى ميگويد: من براساس كلام سيّد كه گفت: من
يكساعت ديگر از اينجا ميروم، در همان دقائق به منزلشان رفتم تا ببينم مطلب از چه
منوال است؟! ديدم سيّد رو به قبله خوابيده است. چون گوشى را بر قلب او نهادم ديدم
از كار افتاده است. آقازادگان ايشان ميگويند: در اين حال دكتر
اسم الکتاب : روح مجرد (يادنامه موحد عظيم و عارف كبير حاج سيد هاشم موسوى حداد) المؤلف : حسينى طهرانى، سید محمد حسين الجزء : 1 صفحة : 662