اسم الکتاب : روح مجرد (يادنامه موحد عظيم و عارف كبير حاج سيد هاشم موسوى حداد) المؤلف : حسينى طهرانى، سید محمد حسين الجزء : 1 صفحة : 464
پرسيد.
جُنَيْد جواب نداد و گفت: زود باشد كه سر چوب پاره سرخ كنى!
گفت: آن روز كه من سر چوب پاره سرخ كنم تو جامه اهل صورت پوشى. چنانك
آن روز كه أيمّه فتوى دادند كه او را ببايد كشت، جنيد در جامه تصوّف بود نمىنوشت؛
و خليفه گفته بود كه: خطّ جنيد بايد.
جنيد دستار و دُرّاعه در پوشيد و به مدرسه شد، و جواب فتوى نوشت كِى:
نَحْنُ نَحْكُمُ بِالظَّاهِر. يعنى بر ظاهر حال كشتنى است، و فتوى بر ظاهر است؛
أمّا باطن را خداى داند بس.
پس حسين از جُنَيد چون جواب مسائل نيافت متغيّر شد و بى اجازت به
تُسْتَر شد و يكسال آنجا ببود، قبولى عظيم پيدا شد. و او هيچ سخن اهل زمانه را
وزنى ننهادى تا او را حسد كردند. و عَمرو بن عثمان در باب او نامهها نوشت به
خوزستان و احوال او در چشم اهل آن ديار قبيح گردانيد. [1]
و از جمله گويد: و دو سال در حرم مجاور شد. چون باز آمد احوالش
متغيّر شد، و آن حال به رنگى ديگر مبدّل گشت كه خَلق را به معنى ميخواند كه كس بر
آن وقوف نمىيافت. تا چنين نقل كنند كه او را از پنجاه شهر بيرون كردند.
و از جمله گويد: نقل است كه چون حسين منصور حلّاج در غلبه حالت از
عمرو بن عثمان مكّى تبرّى كرد، پيش جنيد آمد.
جنيد گفت: به چه آمدهاى؟! چنان نبايد كه با سهل تُسْتَرى و عمرو بن
عثمان مكّى كردى! [2]
حسين گفت: صَحْو و سُكر دو صفتاند بنده را؛ و پيوسته بنده را از
______________________________
[1] «تذكرة الاولياء» ج 2، ص 136 و 137، در ذكر حسين منصور حلّاج
[2] «تذكرة الاولياء» ج 2، ص 136 و 137، در ذكر حسين منصور حلّاج
اسم الکتاب : روح مجرد (يادنامه موحد عظيم و عارف كبير حاج سيد هاشم موسوى حداد) المؤلف : حسينى طهرانى، سید محمد حسين الجزء : 1 صفحة : 464