اسم الکتاب : روح مجرد (يادنامه موحد عظيم و عارف كبير حاج سيد هاشم موسوى حداد) المؤلف : حسينى طهرانى، سید محمد حسين الجزء : 1 صفحة : 463
ميفرمودند: عطّار مطالبى را از حلّاج نقل
كرده است كه هر عارفى آنرا ببيند و بشنود، رويّه و روش وى را نمىستايد. از جمله
درباره او ميگويد:
اغلب مشايخ كِبار در كار او إبا كردند و گفتند: او را در تصوّف قدمى
نيست، مگر عبد الله خَفيف و شِبْلىّ و أبو القاسم قُشَيْرىّ، و جمله متأخّران إلّا
ما شاءَ الله كى او را قبول كردند. و أبو سعيد بن أبو الخير قدَّس الله روحَه
العزيز، و شيخ أبو القاسم گرگانى، و شيخ أبو على فارْمَدى، و امام يوسف همدانى
رحمةُ الله علَيهم أجمَعين، در كار او سَيرى داشتهاند؛ و بعضى در كار او
متوقّفاند. [1]
و از جمله ميگويد: و شبلى گفته است كه: من و حلّاج يك چيزيم؛ امّا
مرا به ديوانگى نسبت كردند خلاص يافتم، و حسين را عقل او هلاك كرد. [2]
و از جمله گويد: و پيوسته در رياضت و عبادت بود. و در بيان معرفت و
توحيد و در زىِّ اهل صلاح و در شرع و سنّت بود كه اين سخن ازو پيدا شد. امّا بعضى
مشايخ او را مهجور كردند؛ نه از جهت مذهب و دين بود بل كه از آن بود كه ناخشنودى
مشايخ از سرمستى او اين بار آورد. چنانكِ اوّل به تُسْتَر آمد به خدمت شيخ سَهْل
بن عبد الله، و دو سال در صحبت او بود. پس عزم بغداد كرد، و اوّل سفر او در هجده
سالگى بود، پس به بصره شد و به عَمْرو بن عثمان پيوست و هژده ماه در صحبت او بود.
پس يَعقوب أقْطَع دختر بدو داد. بعد از آن عمرو بن عثمان ازو برنجيد، از آنجا به
بغداد آمد پيش جُنَيْد. و جنيد او را به سكوت و خلوت فرمود. چند گاه در صحبت او
صبر كرد، پس قصد حجاز كرد و يكسال آنجا مجاور بود.
باز به بغداد آمد با جمعى صوفيان به پيش جنيد آمد و از جنيد مسائل
______________________________
[1] «تذكرة الاوليآء» شيخ عطّار، طبع مطبعه بريل در ليدن (سنه
1322) ج 2، ص 135 و 136، در ذكر حسين منصور حلّاج
[2] «تذكرة الاوليآء» شيخ عطّار، طبع مطبعه بريل در ليدن (سنه
1322) ج 2، ص 135 و 136، در ذكر حسين منصور حلّاج
اسم الکتاب : روح مجرد (يادنامه موحد عظيم و عارف كبير حاج سيد هاشم موسوى حداد) المؤلف : حسينى طهرانى، سید محمد حسين الجزء : 1 صفحة : 463