اسم الکتاب : عرفان اسلامى تفسير مصباح الشريعه و مفتاح الحقيقه المؤلف : انصاريان، حسين الجزء : 1 صفحة : 369
پس از فراغت از دعا شخصى را ديد كه به طرف
او مىآيد، به شقيق سلام كرد و گفت: همراه من بيا، شقيق حركت كرد و به خانهاى
رسيد. در آن خانه ظروفى از طعامهاى رنگارنگ و كارگرانى مشغول پذيرايى را ديد چون
از غذا خوردن فارغ شد و قصد رفتن كرد صاحب خانه پرسيد: كجا؟ گفت: مسجد، گفت: ممكن
است نامت را بگويى؟ گفت: شقيق، ناگهان فرياد زد: اين خانه خانه توست و اينان
كارگران تواند، من خدمتكار و بنده پدرت بودم، از طرف پدرت تجارت رفتم، چون برگشتم
مرده بود، تو را نمىيافتم تا آنچه هست به تو بدهم، اكنون كه تو را يافتم مال خود
و غلامانت را برگير.
شقيق گفت: اگر اينان غلامان منند همه در راه خدا آزادند و اگر مال از
من است، برداريد و بين خود تقسيم كنيد تا هريك از ندارى درآييد، من نيازى به آنچه
در زندگىام زياد است ندارم، نياز من به بىنياز است.
فقط خدا
ذكر حقيقى است كه هركس به آن آراسته گردد، جز به او نينديشد و جز به
خاطر او كارى نكند و اخلاقى جز اخلاق او نداشته باشد.
ابو عبدالله راضى گفت:
پيش «وليد سقا» رفتم و مىخواستم كه در فقير از او سؤال كنم،
سربرآورد و گفت: فقير به كسى گفته مىشود كه هرگز جز حق در خاطره او نيامده و در
قيامت از عهده آن برآيد[1].