اسم الکتاب : عرفان اسلامى تفسير مصباح الشريعه و مفتاح الحقيقه المؤلف : انصاريان، حسين الجزء : 1 صفحة : 207
گفتم: اى امير! اگر كسى را به دنبالم
مىفرستادى نزد تو مىآمدم. گفت: هيجان مرا گرفته است كه فقط مردى خردمند مىتواند
آن را فرو نشاند؛ مردى را به من بنماى كه بتوانم از او سؤالى كنم.
گفتم: «سفيان بن عيينه» همينجاست، گفت: مرا به نزد او راهنمايى كن-
ما به طرف خانه او رفتيم من در زدم، پرسيد: كيست كه در مىكوبد؟ پاسخ دادم: از
امير اطاعت كن او با شتاب بيرون آمد و گفت: اى امير! اگر تو كسى از پى من
مىفرستادى، نزدت مىآمدم، او گفت: ما براى امر مهمى نزد تو آمديم، آنگاه هارون
زمانى با وى گفتگو كرد و سپس پرسيد: آيا تو به كسى بدهكارى؟ وى پاسخ داد: آرى،
هارون گفت: عباسى بدهكارىهاى او را بپرداز.
از نزد او بيرون آمديم، هارون گفت: آشناى تو به هيچ كار من نيامد!
مردى را به من بنماى كه از او سؤالى كنم، گفتم: «عبدالرزاق بن حمام» اينجاست، گفت:
ما را نزد وى ببر تا از او سؤالى كنيم. نزد وى رفتيم و من در زدم، پرسيد: كيست؟
گفتم:
از امير اطاعت كن، وى با شتاب بيرون آمد و گفت: اى امير! اگر مرا خبر
كرده بودى خود نزدت مىآمدم هارون جواب داد: ما براى امر مهمى نزد تو آمدهايم،
ساعتى با وى به گفتگو نشست و سپس پرسيد: آيا تو به كسى بدهكارى؟ گفت: آرى، هارون
گفت: عباسى بدهكارىهاى او را بپرداز.
سپس بيرون آمديم، هارون گفت: آشناى تو به هيچكار من نيامد! مردى را
به من بنماى كه از او سؤالى كنم، گفتم: «فضيل بن عياض» اينجاست، گفت: ما را نزد او
راهنمايى كن.
نزد او رفتيم، در جايى بلند ايستاده بود و عبادت مىكرد و آياتى از
كتاب خدا را به تكرار مىخواند، من در كوفتم، پرسيد: كيست؟ گفتم: از امير اطاعت
كن. در پاسخ گفت: مرا با امير كارى نيست!! گفتم: الله اكبر آيا تو نبايد از او
اطاعت كنى؟