اسم الکتاب : شرح گلستان المؤلف : خزائلى، محمد الجزء : 1 صفحة : 515
115
جواب داد: ندانم چه بود رويم را
مگر
بماتم حسنم سياه پوشيده است
حكايت (11)
يكى را پرسيدند از 116
مستعربان: «117 ما تقول
118 فى المرد» گفت:
119 لا خير فيهم مادام احدهم لطيفا يتخاشن
فاذا خشن يتلاطف يعنى چندانكه خوب و لطيف و نازكاندام است درشتى كند و سختى، و
چون سخت و درشت شد چنانكه به كارى نيايد، تلطف كند و دوستى نمايد.
120
امرد آنگه كه خوب و شيرين است
تلخگفتار
و تندخوى بود
چون
بريش آمد و 121
به سبلت شد
مردمآميز
و مهرجوى بود
حكايت (12)
يكى را از علما پرسيدند كه كسى با ماهرويى در خلوت نشسته و درها بسته
و رقيبان خفته و نفس، طالب و شهوت، غالب. چنانكه عرب گويد:
122
التّمر يانع و النّاطور غير مانع
123- 124 هيچ باشد كه بقوت پرهيزگارى از وى
بسلامت بماند؟ گفت: اگر 125 از
مهرويان بسلامت بماند از بدگويان نماند.
126
و
ان سلم الإنسان من سوء نفسه
فمن
سوء ظنّ المدّعى ليس يسلم
127 شايد پس كار خويشتن بنشستن
ليكن
نتوان زبان مردم بستن
حكايت (13)
طوطيى را با زاغى در يك 128
قفس كردند. طوطى از قبح مشاهده او 129
مجاهده ميبرد و ميگفت: اين چه طلعت مكروه است و هيئت
130 ممقوت و منظر ملعون و شمايل ناموزون.
131 يا غراب البين يا ليت بينى و بينك بعد المشرقين
اسم الکتاب : شرح گلستان المؤلف : خزائلى، محمد الجزء : 1 صفحة : 515