اسم الکتاب : شرح گلستان المؤلف : خزائلى، محمد الجزء : 1 صفحة : 378
در اينجا معنى دوم مراد است. اين بيت سعدى،
سخن مولير نويسنده فرانسه را بياد مىآورد:
,? etir? ev snas euqimoc ed saP euqimoc snas,? etir? ev ed saP
______________________________
(252)- افسانه: سرگذشت و داستان. غالبا بر
داستانهايى اطلاق ميشود كه مشتمل بر مطالب غيرعادى باشد و آنرا در عربى، اسطوره
مينامند كه جمع آن اساطير است در بعضى از نسخهها بجاى افسانه، بازيچه آمده است.
ممكن است لفظ افسانه از «افسان» كه وسيله تيز كردن كارد و مانند آن است مشتق باشد
و هاء آن هاء تشبيهى تلقى شود.
حكايت «21» عابدى را حكايت كنند كه شبى ده من طعام بخوردى ...
(253)- ختم قرآن: خواندن قرآن از اول تا آخر.
ختم قرآن، از كارهايى است كه در شرع مستحب است.
(254)- اگر نيم نانى بخوردى و بخفتى فاضلتر از
اين بودى: اين عبارت از جهت تركيب، نظير است با: «دروغ مصلحتآميز به كه راست
فتنهانگيز». مراد صرفا فضيلت و رجحان يك طرف برطرف ديگر است و بر خوبى و بدى عمل
دلالت ندارد.
(255)-
اندرون
از طعام خالى دار ...
قطعه بر وزن شماره 1 با قافيه مردف موصول.
اشاره است به حديث نبوى: «اذا اقلّ الرّجل الطّعم فقد ملئ جوفه نورا»
(جامع- الصغير، روايت از ابى هريره) ترجمه: هرگاه مرد خوراك خود اندك كند درونش از
نور آگنده ميشود.
(256)- معرفت: جمع آن معارف، در لغت بمعنى شناسايى
است اعم از آنكه موضوع كلى باشد يا جزئى. مجازا اختصاص بمعرفت الهى دارد و از اين
نظر، معادل با عرفان است.
(257)- تهى و پر: از آوردن از تهى و پر صنعت
تضاد پيدا آمده.
(258)- طعام: خوردنى، جمع آن اطعمه.
(259)- بينى: در بيت اول، مضارع التزامى، دوم
شخص مفرد از فعل ديدن است. يعنى تا تو بنگرى. اما در آخر بيت دوم، بمعنى عضو شامه
است كه در زبان معمول، دماغ ناميده ميشود و نام عربى آن، انف است. بنابراين ميان
اين دو لفظ، جناس تام است.
حكايت «22» بخشايش الهى گمشدهاى را در مناهى، چراغ توفيق فراراه
داشت ...
(260)- بخشايش: اسم مصدر است از بخشودن بمعنى
عفو كردن اما بخشش، اسم مصدر از بخشيدن بمعنى جود كردن است.
اسم الکتاب : شرح گلستان المؤلف : خزائلى، محمد الجزء : 1 صفحة : 378