اسم الکتاب : شرح مثنوى المؤلف : شهيدى، سید جعفر الجزء : 1 صفحة : 58
لايق آن ديدم كه من آيينهاى
پيش تو آرم چو نور سينهاى
تا ببينى روى خوب خود در آن
اى تو چون خورشيد شمع آسمان
ب 3198- 3195 زيره به كرمان بردن: مثلى است و مورد استعمال آن چيزى
را به جايى بردن كه در آن جا بهايى چند ندارد، چون: بردن خرما به هَجَر، چراغ پيش
آفتاب نهادن، كاسه به چين، آبگينه به حلب بردن، و مانند آن.
تخم و انبار: استعارت از كالا و مخزن است.
نور سينه: نور دل، نهايت روشن.
شمع آسمان: فروزندهى آسمان، روشنى بخش آسمان:
چه
پرتو است كه نور چراغ صبح دهد
چه
شعله است كه در شمع آسمان گيرد
حافظ اگر دل و جان خود را پيش كش مجلس تو كنم، همچون بردن زيره به
كرمان است چه اين دل و جان را در محضر تو بهايى نيست. در خزانه تو هر چيز فراوان
يافت مىشود جز زيبايى تو كه همتا ندارد، بدين جهت آينه را ارمغان آوردم تا هم تو
به خود نظر افكنى.
آينه آوردمت اى روشنى
تا چو بينى روى خود يادم كنى.
آينه بيرون كشيد او از بغل
خوب را آيينه باشد مُشتغَل
آينه هستى چه باشد نيستى
نيستى بر، گر تو ابله نيستى
هستى اندر نيستى بتوان نمود
مالداران بر فقير آرند جود
ب 3202- 3199 مشتغل: آن چه كسى را مشغول دارد.
اسم الکتاب : شرح مثنوى المؤلف : شهيدى، سید جعفر الجزء : 1 صفحة : 58