responsiveMenu
صيغة PDF شهادة الفهرست
   ««الصفحة الأولى    «الصفحة السابقة
   الجزء :
الصفحة التالیة»    الصفحة الأخيرة»»   
   ««اول    «قبلی
   الجزء :
بعدی»    آخر»»   
اسم الکتاب : شرح مثنوى المؤلف : شهيدى، سید جعفر    الجزء : 1  صفحة : 277

برگ بى‌برگى: عدم تعلق به دنيا، آزادى از قيد هوى:

«برگ بى‌برگى ندارى لاف درويشى مزن‌

رخ چو عيّاران ندارى جان چون نامردان مكن‌

سنايى»[1]

گر بريزد برگهاى اين چنار

برگ بى‌برگيش بخشد كردگار

2237/ 1

برگ تن بى‌برگى جان است زود

اين ببايد كاستن آن را افزود

145/ 5 ابتر: بريده دم، ناقص، ناتمام.

رفتن: مرگ، مردن.

اين بيتها مقول فرموده‌ى امير مؤمنان (ع) است در باره كشنده خود، چنان كه اشارت شد مولانا به طبع شاعرانه پرسش و پاسخ را پرداخته است. آن چه در روايات آمده اين است كه امير مؤمنان مى‌دانست پسر ملجم كشنده اوست، ولى مى‌فرمود تا مرتكب جنايتى نشده قصاص بر او نيست. اما آن چه مولانا در اين بيتها و بيتهاى بعد از زبان على (ع) در باره اشتياق به مرگ مى‌گويد حقيقتى است. امير مؤمنان در برخى از سخنان خود فرمود: «پسر ابو طالب از مرگ بى‌پژمان است بيش از آن چه كودك پستان مادر را خواهان است.» (نهج البلاغه، خطبه 5). و در برخى خطبه‌ها شدت اشتياق خود را به شهادت بيان مى‌دارد (نهج البلاغه، خطبه 156). چرا چون در ديده او مرگ پلى است كه او را از زندگانى مجازى به زندگانى حقيقى مى‌رساند. آنان كه از آن زندگى آگاهى ندارند پايان زندگى اين جهانى را مرگ مى‌پندارند. ليكن در نظر على اين مرگ مرگ جسم است و مرگ ظاهرى و از پس آن جاودانگى. كودك چون از رحم مادر جدا مى‌شود پندارد كه زادن او را مرگ است اما او از جهانى در آمده و به جهانى رسيده. جهانى كه در آن بود محدود


[1] تذكر آقاى دكتر عبد الكريم سروش

اسم الکتاب : شرح مثنوى المؤلف : شهيدى، سید جعفر    الجزء : 1  صفحة : 277
   ««الصفحة الأولى    «الصفحة السابقة
   الجزء :
الصفحة التالیة»    الصفحة الأخيرة»»   
   ««اول    «قبلی
   الجزء :
بعدی»    آخر»»   
صيغة PDF شهادة الفهرست