باز گشتن به حكايت زيد
زيد را اكنون نيابى كو گريخت
جَست از صفّ نعال و نعل ريخت
تو كه باشى زيد هم خود را نيافت
همچو اختر كه بر او خورشيد تافت
نى از او نقشى بيابى نى نشان
نى كَهى يابى به راهِ كهكشان
شد حواسّ و نطقِ با پايان ما
محو علم و دانش سلطانِ ما
حسّها و عقلهاشان در درون
موج در موج «لَدَيْنا مُحْضَرُون»
ب 3672- 3668 صف نعال: پاى ماچان، صف آخرين نزديك كفش كن.
بدر مىجويم از آنم چون هلال
صدر مىجويم در اين صف نعال
3865/ 3
هست دستى كه كشد دست مرا يارانه؟
وز چنين صف نعالم سوى پيشانه برد
(ديوان شمس، ج 2، ص 144) نعل ريختن: نعل افكندن، درماندن، واماندن، گريختن، تاب مقاومت نداشتن.
حاجتش نبود به سوى كُه گريخت
كز پىاش كُرّه فلك صد نعل ريخت
4253/ 3 در لغت نامه بيت مورد بحث شاهد «سخت دويدن» آمده است.
كَهْ: در اين بيت مقصود اثر و نشان است.