اسم الکتاب : شرح مثنوى المؤلف : شهيدى، سید جعفر الجزء : 1 صفحة : 109
باقى قصه هاروت و ماروت و نكال و عقوبت
ايشان هم در دنيا به چاه بابل
چون گناه و فسق خلقان جهان
مىشد از شبّاكه بر هر دو عيان
دست خاييدن گرفتندى ز خشم
ليك عيب خود نديدندى به چشم
خويش در آيينه ديد آن زشت مرد
رو بگردانيد از آن و خشم كرد
خويش بين چون از كسى جُر مىبديد
آتشى در وى ز دوزخ شد پديد
حِميت دين خواند و آن كبر را
ننگرد در خويش نفس كبريا
حِميت دين را نشانى ديگر است
كه از آن آتش جهانى اخضر است
گفت حقشان گر شما روشنگريد
در سيه كاران مُغْفَل منگريد
شكر گوييد اى سپاه و چاكران
رستهايد از شهوت و از چاكِ ران
ب 3351- 3344 گناه: نافرمانى.
فسق: در لعنت بيرون شدن از راه استقامت است و دور شدن از راه است.
موش را از آن جهت فُوَيْسِقَة گويند كه از لانه بيرون شود و مردم را زيان رساند
(نهايه).
و در اصطلاح واگذاشتن حكم خداست.
شُبَّاكه شبّاكه: دستهاى از شِباك، و آن نيهاى بر بافته به هم است
چون بوريا، و در اين بيت به معنى شباك شبكه، سوراخها و پنجره است و مقصود از آن
روزنه درونى و معنوى (اشراف) است. در بعض نسخهها اين نيم بيت بدين
اسم الکتاب : شرح مثنوى المؤلف : شهيدى، سید جعفر الجزء : 1 صفحة : 109