اسم الکتاب : ترجمه مصباح الانس ابن فناري (شرح مفتاح الغيب صدرالدين قونوى) المؤلف : خواجوي، محمد الجزء : 1 صفحة : 307
است كه همان مرتبه وى است. سوم بيان وحدانيت
الهى او است.
863/ 3 بيان اول را وجوهى چند است:
864/ 3 وجه اول اين كه ذات او- همانگونه كه گذشت- عبارت است از وجود
مطلق و هويت ذاتى مطلق كه به حقيقت اطلاقى و ذات احديت خود اين اقتضا را دارد كه
نه دانسته شود و نه محدود و منحصر و نه متناهى شود، و اين معنى كبريا و عظمت او
است؛ و هر معلوم محاط محدودى از غير خودش ممتاز و جدا است، و بيان شد كه چيزى وقتى
امرى را به ذات خودش اقتضا كند؛ با دوام و بقاى آن چيز؛ آن امر دايم و پايدار
مىماند.
865/ 3 وجه دوم اين كه علم به او اگرچه به واسطه دلالت لفظ است. ولى
هر لفظى مقيد به تركيب خاصى است؛ و در قوّه و نيروى مقيد نيست كه غير آنچه را
تقيّدش اقتضا مىكند به ويژه كه وضع مدخليّت در آن داشته باشد- بهبخشد[1]، بلكه وضع در آنچه كه با حسّ و يا
تخيل در وهم و يا تصور در عقل ادراك مىشود نياز به آن علم دارد، و عقلى كه از اين
سه (حس و تخيل و وهم) احاطهاش بيشتر است عاقل آن چيزى است كه به آن تعلق مىيابد،
چون آن را هيچ علمى (و يا عملى) جزء به واسطه تقييد و تمييز نمىباشد، پس حال علم-
اگر به دلالت عقل[2] باشد-
دانسته مىشود.
866/ 3 وجه سوم اين كه علم؛ خواه به حق نسبت داده شود و يا خلق؛
نسبتى از نسبتهاى ذات است كه از غير خودش ممتاز و جدا است و در قوت نسبت ذات نيست
كه به كنه و حقيقت ذاتى كه احاطهپذير نيست احاطه پيدا كند، وگرنه قلب (و دگرگون
شدن) حقايق، و تخلّف و سرپيچى ذات از مقتضاى خودش لازم مىآيد.
867/ 3 اگر گويى: اين در علم خلق مسلّم و ثابت است اما علم حق تعالى
عين او است و امكان احاطه به ذات را به او مىدهد.
868/ 3 گويم: احاطه به اين اعتبار خاص ذات است نه براى نسبتش، و از
اينجا دانسته
[1] - خواه واضع؛ خدا باشد و يا بشر، انسان در فهم معنى
وضع شده برايش نياز به مدارك مذكوره دارد.
[2] - چون عقل عقال و بند است و به عالم اطلاق نمىرسد،
و ممكن است كلام اينگونه باشد كه: علم به او اگر به دلالت لفظ باشد اين است و اگر
به دلالت عقل باشد اين است.
اسم الکتاب : ترجمه مصباح الانس ابن فناري (شرح مفتاح الغيب صدرالدين قونوى) المؤلف : خواجوي، محمد الجزء : 1 صفحة : 307