اسم الکتاب : ترجمه مصباح الانس ابن فناري (شرح مفتاح الغيب صدرالدين قونوى) المؤلف : خواجوي، محمد الجزء : 1 صفحة : 204
495/ 3 اصل اول اين كه: نسبت هر مطلقى به
مقيدات خود اين است كه در ذات خود- از آن جهت كه خودش[1]
است- احد است و به واسطه نسبتهاش[2]- از جهت
جمعيتش مر آنها را- واحد است، و بسيطى است كه با او- در هر يك از آنها- هيچ چيزى اعتبار
نمىشود، و مركبّى است كه با او- در هر يك از آنها- چيز ديگرى اعتبار مىشود، و او
در هر يك از آنها خودش خودش است- با تقيدش از حيث آنها- پس اتصافش به غنا
(بىنيازى) و تعلق- به دو اعتبار- و ترتب احكام آن دو جايز است. و چون حقيقت وجود
موجود است و چنان كه گفته شد فراگير موجودات است؛ زيرا هر موجودى همان وجود است
همراه با قيدى؛ وگرنه آنچه كه درش آن قيد نباشد مباين با آن (وجود) است و (وجود)
فراگير آن نخواهد بود، بنابر اين وجود از آن جهت كه وجود است منزّه از هر قيد داخل
و يا خارج مىباشد، پس توابع قيد داخل- مانند تركيب و انضمام و انقسام به اجزاء-
از آن منتفى؛ و همينطور توابع قيد خارج- از كثرت و تعدّد و تميّز- چه عقلى و چه
ذهنى و چه حسّى از آن منتفى مىباشد، و لازمهاش اين است كه تعيّن وجودى و يا عقلى
و يا حسّى و يا خيالى و يا وهمى آن را احاطه نمىكند، لذا نه بحدّ و نه به رسم
تعيّن نمىپذيرد و كنه و حقيقت آن را هيچ مفهومى مطابقت ندارد و هيچ عبارت و يا
اسمى آن را فرا نمىگيرد.
496/ 3 اصل دوم اين كه: شأن مطلق آن است كه همراه هر يك از مقيّداتش
باشد؛ ولى نه به واسطه ظرف بودن و يا حلول و داخل شدن و يا مجاورت و همسايگى و يا
مماس و به هم ساييدگى و امثال اينها، وگرنه در مقام اشاره از آن مقيدات امتياز و
جدايى پيدا مىكند، و نه به واسطه اتحاد؛ وگرنه احكام آنها- مانند اشتراك و
اختصاص- اختلاف پيدا نمىكرد، و نه به واسطه ممازجت و آميختگى؛ وگرنه تحقق هر يك
بدون ديگرى امكان پذير بود، و نه اين كه به حسب خود (مطلق بودن) تجزيه و بخشپذير
گردد؛ وگرنه تقسيم به اجزاء و بخشهاى متعدد مىشد، بلكه تحقق و ثبوت مقيدات بر آن
(مطلق) است و تعين آن (مطلق) بر آنها،