خوانسارى در كتاب روضات، و تنكابنى در قصص العلماء، و مامقانى
در تنقيح المقال، و خراسانى در منتخب التواريخ، و قمّي در فوائد الرّضويّه و
ديگران- رحمهم اللّه- در كتب خود ذكر كردهاند.
خوانسارى در روضات
پيرامون اين واقعه چنين مىگويد: از جمله كرامات شيخ كه در اين دوره آشكار شد و
موجب باز شدن چشم و روشنائى ديده صاحبدلان گرديد و توجّه مردمان بسيار را بخود
معطوف ساخت، اين قضيّه بود كه:
زمانى در اثر طغيان آب
باران حفره و شكافى در آرامگاه شريف شيخ- رحمه اللّه- واقع در نزديكى شهر رى پديد
آمد، و وقتى براى اصلاح و مرمّت آن به بازرسى و جستجوى آن حدود پرداختند به سردابى
برخوردند كه قبر شيخ در آن قرار داشت، و چون بدانجا وارد شدند بدن شريفش را
تروتازه يافتند كه غير از عورت او بقيه بدن عريان و اندامى سالم و بدون نقص و عيب
با صورتى نيكو آرميده بود! و هنوز اثر خضاب بر ناخنهايش مشهود بود! و رشتههاى نخ
پوسيده كفن كه از هم گسسته شده بود و در اطراف جسد بر روى خاك ريخته بود!
اين خبر در شهر تهران
بسرعت دهان بدهان گشت تا بالاخره بگوش خاقان مبرور رسيد- يعنى فتحعلى شاه قاجار
جدّ پدر ناصر الدين شاه قاجار- تقريبا حدود سال 1238 هجرى اين واقعه اتّفاق افتاد،
فتحعلى شاه خود براى تحقيق موضوع شخصا در آنجا حضور پيدا كرد، و پس از شور و
صلاحديد با دولتمردان و افراد امين و مورد اعتماد كه دخول شخص سلطان به سردابه
مذكور را موافق مصلحت دولت عليّه ندانستند، گروهى از علماء و افراد سرشناس و
متشخّص شهر را بداخل سرداب فرستاد، با توجّه به كثرت بازديد كنندگان و اعلام صحّت
موضوع از سوى تمامى آنان، هيچگونه شكّى براى سلطان باقى نماند كه اين شايعه قطعا
حقيقت دارد، و چون به علم اليقين رسيده بود دستور داد آن حفره يا كانال منتهى به
سرداب را بسته و ساختمان آرامگاه را ترميم، و به بهترين وجه تزئين و آينه كارى
نمايند. و من خود بعضى از كسانى كه در آن واقعه حضور داشته و شاهد ماجرا بودهاند
ملاقات كردهام و نيز بزرگانى از بين اساتيد گذشته ما آن را حكايت كردهاند كه
ايشان خود از بزرگان سروران دنيا و دين هستند و سلام عليه يوم ولد و يوم يموت و
يوم يبعث حيّاء