اسم الکتاب : ترجمه رساله قشيريه المؤلف : عثماني، حسن بن احمد الجزء : 1 صفحة : 512
گفت آنچه ببردى بازآر، بياورد، او را[1] گفت زنده گرد، زنده شد[2] گفت چرا كردى گفت يا رب از شرم تو[3]، خداى تعالى او را بيامرزيد.
و بدانك توحيد حكم كردن بود بيگانگى[4]
و بدانستن كه يكى است [آن[5]] [هم]
توحيد بود و در لغت درآيد وحّدته اى[6]
صفت كردم او را بيگانگى و حقّ سبحانه و تعالى ذات او[7]
يك چيز است بخلاف چيزهاء ديگر كه آنرا يكى خوانند كه در عرف آنك گويند يكى است
اجزاى متماثل بود مجتمع چنانك شخص او را مردى خوانند و اجزاء متماثل دارد چون دست
و پاى و چشم و سر و جمله او را يك شخص خوانند حقّ سبحانه و تعالى بخلاف اينست[8].
[8]- مب: كى يك جمله را يكى خوانند و لكن اجزاء او
متماثل باشند و مجتمع. متن عربى:
و العلم بان الشىء واحد ايضا
توحيد يقال وحدته اذا وصفته بالوحدانية كما يقال شجعت فلانا اذا نسبتة الى الشجاعة
و يقال فى اللغة وحد يحد فهو واحد و وحد و وحيد كما يقال فرد فهو فارد و فرد و
فريد و اصل احد وحد فقلبت الواو همزة و الواو المفتوحة قد تقلب همزة كما تقلب
المكسورة و المضمومة و منه امراة اسماء بمعنى و سماء من الوسامة و معنى كونه
سبحانه واحدا على لسان العلم قيل هو الذى لا يصح فى وصفه الوضع و الرفع بخلاف قولك
انسان واحد فانك تقول انسان بلا يد و لا رجل فيصح رفع الشىء منه و الحق سبحانه
احدى الذات بخلاف اسم الجملة الحاملة. و دانستن و اعتقاد بيگانگى چيزى نيز توحيد
است گويند وحدته يعنى بيگانگى صفت كردم چنانكه گويند شجعته آنگاه كه بدليرى وصف
كنند و در زبان عربى از فعل وحد صفت بر واحد و وحد و وحيد مىآيد چنانكه از فعل
فرد بر وزن فارد و فرد و فريد و اصل احد وحد است بنابر آنكه واو تبديل شده است
بهمزه و واو مفتوحه مانند مكسورة و مضمومه بهمزه بدل مىشود چنانكه گويند امرأة
اسماء كه اصل آن و سماء است( يعنى زيباروى) از وسامة و در عرف علما حق را سبحانه
واحد مىگويند بدان معنى كه در وصف او فزونى و كاست روا نيست بخلاف آنكه گويى
انسان واحد كه مىتوانى گفت انسان بىدست و بىپا و خداى سبحانه داراى وحدت ذاتى
است برخلاف چيزى مركب كه متضمن اجزاست و رفع بعضى از اجزاء و وضع جزوى ديگر بر آن
متصور است. هر دو مترجم طريق اختصار پيمودهاند.
اسم الکتاب : ترجمه رساله قشيريه المؤلف : عثماني، حسن بن احمد الجزء : 1 صفحة : 512