اسم الکتاب : ترجمه رساله قشيريه المؤلف : عثماني، حسن بن احمد الجزء : 1 صفحة : 425
بتعزيت مىآمدند و ميگفتند اين چيست يا ابا
بكر گفت اهل خويش را موافقت كردم يكى ازيشان گفت بگو تا چرا كردى گفت من دانستم كه
شما بتعزيت خواهيد آمد و خواهيد گفت كه خدايت مزد دهاد من موى روى خويش فدا كردم
تا بدان مشغول گرديد و ذكر خداى عزّ و علا بغفلت بر زبان خويش نرانيد.
مؤذّنى بانگ نماز مىكرد نورى گفت طعنة و سمّ الموت، سگى بانگ كرد و
گفت لبّيك و سعديك گفتند اين بىدينى است، مؤذّن را چنان گفتى و سگ را لبّيك كردى،
او را پرسيدند گفت آن مرد خداى تعالى را بغفلت ياد مىكرد چنان گفتم و سگ بانگ
مىكرد و ميگفت اللّه اللّه از قول خداى تعالى و ان من شىء الا يسبّح بحمده و لكن
لا تفقهون تسبيحهم[1]].
وقتى شبلى بانگ نماز مىكرد چون بشهادت[2]
رسيد بيستاد و گفت اگر نه آنستى كه تو فرموده، با تو هيچكس را ياد نكردمى.
از يكى شنيدم از درويشان كه گفت از شيخ ابو الحسن خرقانى شنيدم كه
گفت الا اله الّا اللّه از درون دل [گويم[3]]
و محمّد رسول اللّه از بن گوش[4] [گويم[5]] و هركه اندر ظاهر اين لفظ نگرد
پندارد كه شريعت خوار داشته است و ليكن[6]
نه چنانست زيرا كه اخطار اغيار باضافت با قدر حق خرد داشتن بود در تحقيق[7] [و اللّه اعلم[8]].