پيامبر 6 كه به موجب وحى مىدانست عدّهاى با امير المؤمنين على
7 مخالفت خواهند كرد و مانع خلافت او مىگردند براى آنكه آن افراد را از حول
وحوش مدينه دور كند به محض رسيدن به مدينه سپاهى را به رهبرى اسامة بن زيد ترتيب
داد تا آنها را به جانب شام بفرستد، امّا منافقان كه در صدد توطئه بوده و به موجب
اعلام شخصى پيامبر 6 مرگ آن حضرت را نزديك مىديدند، هر روز با بهانههاى مختلف
از حركت سپاه جلوگيرى مىكردند تا آنجا كه پيامبر 6 با اصرار فراوان به اسامه
دستور حركت داد، در همين حال بيمارى پيامبر 6 (كه بنا بر اقوالى به سبب زهرى بود
كه زن يهوديه به آن حضرت خورانيده بود) شدّت گرفت و افراد سپاه اسامه به مدينه
بازگشتند، در حالى كه پيامبر در اوج بيمارى، افراد متخلّف از رفتن را مورد لعن خود
قرار داد.
حتّى در اوج بيمارى پيامبر 6 تقاضا نمود قلم و دواتى بياورند تا
براى مردم مطلبى را بنويسد كه پس از وى گمراه نشوند، امّا همان منافقان مانع شدند
و بر سر بالين آن حضرت آنچنان قائلهاى به پا نمودند كه آن حضرت خود اعلام انصراف
نمود و تسليم قضاى الهى گشت، سرانجام در ظهر روز دوشنبه 28 صفر سال يازدهم هجرى آن
آفتاب درخشان هدايت به خاموشى گراييد و پس از 23 سال تلاش پىگير در راه اعلاى
كلمه توحيد به لقاء محبوب شتافت و دعوت حق را لبيك گفت و جهانى را در سوگ خود
داغدار نمود.
رحلت پيامبر اكرم 6 آغاز انحرافى عظيم در مسير اسلام بود، چون در
همان لحظاتى كه امير مؤمنان 7 به انجام مراسم تدفين و تغسيل رسول خدا 6 اشتغال
داشت و جسم گرانقدر آن حضرت را در آغوش خاك قرار مىداد، در گوشهاى از شهر مدينه
طالبان و مدّعيان خلافت در سقيفه بنى ساعده با توطئهاى از قبل طراحى شده، مردم را
در برابر عمل انجامشدهاى قرار دادند.
ليكن دين و آيينى كه پيامبر 6 به بشريّت عرضه نمود در سايه اهل بيت
تا قيام قيامت باقى مانده و به اذن حقّ با ظهور قائم آل محمّد (عج) سرانجام بر
سراسر گيتى