اسم الکتاب : قصص الأنبياء (ترجمه النور المبين فى قصص الأنبياء و المرسلين سيد نعمت الله جزايري المؤلف : مشايخ، فاطمه الجزء : 1 صفحة : 645
او آمد و او را صدا زد، امّا باز هم جواب او
را نداد و او بازگشت و گفت: از خدا مىخواهم كه نزد بنى اسرائيل رسوا شوى.
چون فرداى آن روز فرا رسيد، زن فاحشهاى به كنار صومعه آمد و آنجا
ادّعا كرد فرزند او از آن جريح است.
پس ميان بنى اسرائيل شايع شد و همه مىگفتند: كسى كه مردم را از جهت
زنا سرزنش مىكرد، خودش مرتكب زنا شده! آنگاه پادشاه فرمان داد او را اعدام كنند،
پس مادرش در حالى كه به صورت خود سيلى مىزد با نگرانى و دلهره بر او وارد شد و به
او گفت:
آرام بگير، اينها از نفرين منست، وقتى مردم آن سخنان را شنيدند،
گفتند: ماجرا چيست؟ مادر عابد گفت: آن كودك را حاضر كنيد و از او بپرسيد: پدرت
كيست؟
كودك گفت: فلان چوپان از قبيله فلان، و به اين ترتيب دروغ آن زن
آشكار شد و جريح از آن پس عهد كرد، هرگز با حكم مادرش مخالفت نكند و كمر به خدمت
او ببندد.
در همان كتاب از آن حضرت 7 نقل شده: در ميان بنى اسرائيل مردى بود
كه دو دختر داشت و آن دو را شوهر داد، داماد اوّلى زارع بود و ديگرى سفالگر بود،
آن مرد به ديدار دختر اوّلى خود رفت و از احوال او پرسيد، دختر گفت: شوهر من
كشاورز است و دانه زيادى كاشته است، اگر خداوند باران فراوان از آسمان ببارد، ما
بهترين و ثروتمندترين مردم بنى اسرائيل خواهيم بود.
آنگاه آن مرد به ديدار دختر دوّمى رفت و از حالات او پرسيد، دختر
گفت: شوهر من سفالگر است و كوزهها و ظروف سفالى زيادى ساخته، اگر به امر الهى از
آسمان باران نبارد، كوزهها خشك خواهد شد و ما ثروتمندترين و بهترين مردم خواهيم
بود، پس آن مرد در حالى از منزل آنها بيرون شد كه مىگفت: خداوندا تو خداى هر دوى
اينها هستى و خود به مصلحت خويش بايد دعاى هر دو را اجابت فرمايى! امام صادق 7
فرمود: در ميان بنى اسرائيل مردى بود كه دائم با خود زمزمه مىكرد:
(الحمد للَّه ربّ العالمين و العاقبة للمتقين) ابليس از اين مطلب در
خشم شد و شيطانى را بسوى او فرستاد، آن شيطان كه بصورت مردى ممثّل شده بود به نزد
آن مرد رفت و گفت: بگو عاقبت از آن اغنياء و ثروتمندان است، آن مرد نپذيرفت و گفت:
اولين كسى كه به نزد ما آمد از او سؤال مىكنيم و هر كس كه آن فرد بر خلاف
اسم الکتاب : قصص الأنبياء (ترجمه النور المبين فى قصص الأنبياء و المرسلين سيد نعمت الله جزايري المؤلف : مشايخ، فاطمه الجزء : 1 صفحة : 645