اسم الکتاب : قصص الأنبياء (ترجمه النور المبين فى قصص الأنبياء و المرسلين سيد نعمت الله جزايري المؤلف : مشايخ، فاطمه الجزء : 1 صفحة : 644
(در اخبار نادر بنى اسرائيل و ماجراى بعضى
از پادشاهان)
(مجمع البيان) از ابن عباس نقل مىكند: در ميان بنى اسرائيل مرد
عابدى بود به نام برصيصا كه سالها به عبادت پروردگار مشغول بود تا آنجا كه
ديوانهها و مريضها را به نزد او مىآوردند كه او آنها را مداوا مىكرد و بدست او
بهبود مىيافتند.
روزى زن ديوانهاى را به نزد او آوردند كه داراى چند برادر بود و از
عابد شفاى او را خواستار شدند، با رفتن برادران، شيطان به نزد عابد آمد و آنقدر او
را وسوسه كرد كه عابد با زن ديوانه در آميخت و او از عابد حامله شد، وقتى حمل او
آشكار شد، شيطان به نزد عابد آمد و به او گفت: اگر برادرانش متوجّه شوند، تو را
خواهند كشت، پس اين زن را بكش و دفن كن و اگر برادرانش آمدند، بگو از نزد من فرار
كرده، عابد در اثر القائات شيطان آن دختر را كشت و پنهانى دفن كرد، از طرف ديگر
شيطان به نزد برادران دختر رفت و آنها را از عمل راهب باخبر ساخت و محل دفن او را
به آنها نشان داد و آنها شكايت راهب را به نزد پادشاه آن سرزمين بردند و آن امر بر
پادشاه و همه مردم بسيار دشوار آمد و پادشاه حكم به اعدام آن راهب نمود، همه به
نزد راهب رفتند و با پيدا شدن جنازه دختر، راهب مجبور به اقرار شد، وقتى آن راهب
را بر چوبه دار بالا بردند، شيطان به نزد او آمد و گفت: من همان كسى هستم كه تو را
به اين اعمال را وادار كردم، اكنون اگر از من اطاعت كنى، من تو را از اين مهلكه
نجات خواهم داد.
راهب گفت: اكنون چه بايد بكنم، شيطان گفت: مرا سجده كن، راهب گفت:
چگونه تو را سجده كنم، در حالى كه مرا به دار آويختهاند؟ شيطان گفت: با ايماء و
اشاره مرا سجده كن، راهب با اشاره او را سجده كرد و به خداوند كافر شد.
خداوند تعالى ماجراى او را در آيه شريفه:
كَمَثَلِ الشَّيْطانِ إِذْ قالَ لِلْإِنْسانِ اكْفُرْ فَلَمَّا كَفَرَ قالَ إِنِّي
بَرِيءٌ مِنْكَ إِنِّي أَخافُ اللَّهَ رَبَّ الْعالَمِينَ[1] بيان مىكند.
(قصص راوندى) با استناد به امام باقر 7 مىنويسد: در ميان بنى
اسرائيل عابدى به نام جريح بود كه در صومعه خود به عبادت مشغول بود، مادرش به نزد
او آمد و او را فرا خواند، امّا عابد جواب او را نداد و مادرش بازگشت، مجددا بار
ديگر به نزد