responsiveMenu
صيغة PDF شهادة الفهرست
   ««الصفحة الأولى    «الصفحة السابقة
   الجزء :
الصفحة التالیة»    الصفحة الأخيرة»»   
   ««اول    «قبلی
   الجزء :
بعدی»    آخر»»   
اسم الکتاب : قصص الأنبياء (ترجمه النور المبين فى قصص الأنبياء و المرسلين سيد نعمت الله جزايري المؤلف : مشايخ، فاطمه    الجزء : 1  صفحة : 492

اختلاف‌شده‌ايم، تو ميان ما قضاوت كن، اين فرد برادر من است كه نود و نه گوسفند دارد و من فقط يك گوسفند دارم، امّا او مى‌خواهد يك گوسفند مرا هم بگيرد، داود گفت: به تحقيق او با اين درخواست خود به تو ظلم كرده است، در آن وقت داود نود و نه زن داشت و اورياء فقط يك همسر داشت، در اين لحظه آن دو ملك خنديدند و به يك ديگر گفتند: اين مرد بر عليه خود حكم كرد! داود با ديدن خنده آن ملك به خشم آمد و گفت: معصيت كرده‌اى و حالا هم مى‌خندى! حالا دندانهايت را خرد مى‌كنم! وقتى كه برخاست آن ملك گفت: اگر داود مى‌دانست خودش بيش از من مستحق خرد شدن دندانهاست! در اين موقع داود متوجّه خطاى خود شد و آنگاه چهل روز در حال سجده و گريه بسر برد و به جز هنگام نماز از سجده بر نمى‌خاست، تا آنجا كه پيشانى او زخم شد و خون از چشمش جارى گشت.

بعد از چهل روز خطاب رسيد: اى داود، تو را چه شده، آيا گرسنه‌اى، من تو را سير كنم؟ تشنه‌اى، من تو را سيراب كنم؟ برهنه‌اى، تو را بپوشانم؟ بيمناكى، تو را ايمنى دهم؟ داود گفت: آرى چنين است، پروردگار من، ولى چگونه بيمناك نباشم و حال آنكه تو مى‌دانى و عادلى و ظلم هيچ ظالمى را جايز نمى‌شمارى، خداوند عزّ و جل به او وحى كرد: اى داود: آيا توبه كردى؟ داود گفت: آرى، پروردگارا چگونه توبه كنم، وحى شد: به كنار قبر اورياء برو و به اذن من او زنده مى‌شود، از او عذر خواهى كن اگر او تو را عفو كرد من هم از تو در ميگذرم، داود گفت: پروردگارا اگر او مرا نبخشيد؟ فرمود: من از او مى‌خواهم كه تو را ببخشد.

داود شتابان در حالى كه زبور تلاوت مى‌كرد به راه افتاد تا به كوهى رسيد كه در آن كوه پيامبر عابدى به نام حزقيل به عبادت حقّ مشغول بود، وقتى او صداى كوهها و وحوش را شنيد، دانست كه داود مشغول تسبيح است، پس گفت: اين پيامبر خاطى داود است، داود گفت: اى حزقيل، آيا اجازه مى‌دهى كه من از كوه بالا آمده و به نزد تو بيايم؟ حزقيل گفت: خير چون تو خاطى هستى، آنگاه خداوند به حزقيل وحى نمود: اى حزقيل، داود را به واسطه خطايش سرزنش مكن و از من عافيت بخواه (كه تو را هم مثل او امتحان نكنم).

پس حزقيل از كوه پايين آمد و داود را به بالاى كوه برد، داود گفت: اى حزقيل، آيا

اسم الکتاب : قصص الأنبياء (ترجمه النور المبين فى قصص الأنبياء و المرسلين سيد نعمت الله جزايري المؤلف : مشايخ، فاطمه    الجزء : 1  صفحة : 492
   ««الصفحة الأولى    «الصفحة السابقة
   الجزء :
الصفحة التالیة»    الصفحة الأخيرة»»   
   ««اول    «قبلی
   الجزء :
بعدی»    آخر»»   
صيغة PDF شهادة الفهرست