فتوحات اسلامى در جهان پراكنده شدند در هر جا تربيت آماده و
نيكى يافتند شعبهاى از مكتب شيعه را در آن افتتاح كردند و در بعضى از بلاد اين
شعبه بزودى مكتب بزرگ و مستقلى گرديد كه از آن جمله است 5- مكتب شيعه در قم اين
مكتب در حدود سال هشتاد هجرى بكوشش جمعى از اشعريين يمن در بلاد قم تأسيس شد و
ترقى شايانى نمود و خدمتهاى علمى و سياسى بزرگى بمذهب و كشور انجام داد جز اينها
نيز مكتبهاى شيعه در اطراف كشور ايران براى تبليغ و ترويج مذهب شيعه تشكيل شد كه
در ميان آنها مكتب خراسان و نيشابور و قزوين و طبرستان داراى اهميت تاريخى است،
روش همه اين مكتبهاى شيعه مسلك تا اواسط قرن چهارم همان تمسك بكتاب خدا و سنت
پيغمبر بوده از طريق خاندان عصمت و امامان پاك و معصوم و در بيان احكام و تعليمات
دين نص وارد از ائمه معصومين را بطور انحصار پيروى ميكردند و با زبان اخبار تعليم
ميدادند و فتوى مىنوشتند و اين روش را در صدر غيبت كبرى و اواسط قرن چهارم بمكتب
عمومى و پهناور شيخ صدوق سپردند ولى از اواخر قرن چهارم روش اين مكتب كم كم عوض شد
و علماى شيعه روش انتقاد و فلسفهبافى و قلم فرسائى را از مكتبهاى عامه و علماى
مخالف مذهب آموختند و در بيان احكام روش آنها را تقليد كردند اين انحراف با وفات
شيخ بزرگوار صدوق كه در 381 اواخر قرن چهارم هجرى است آغاز شد!
براى چه؟
دريافت فلسفه اين تحول و
انحراف عجيب كه در روش تعليمات مذهب شيعه پديد شد نيازمند يك توجه دقيق بوضع فرهنگ
و مدارس عمومى اسلامى است، اسلام دينى است كه از روز بعثت پيغمبر روى اساس دانش
نشر شد و مردم را بدانش پژوهى دعوت كرد ولى در قرن نخست اسلامى دين و دانش در
جامعه مسلمانان بهم آميخته بود و تربيت اسلامى هر دو را درهم آميخته چون شير و عسل
بمردم مىآموخت و كلمه عالم و مؤمن در جامعه اسلام يك مصداق داشت مسلمانان در
جريان تربيت دو دسته بيش نبودند عالم و متعلم دانش آموزان و شاگردان ولى در اواخر
قرن دوم كه خلافت بنى عباس باوج ترقى رسيد و علماى متخصص يهود و نصارى و فارس و
هند را وارد خدمات كشور اسلامى كرد و كتب بسيارى در فنون مختلفه فلسفه از زبانهاى
فارسى و هندى و يونانى ترجمه نمود در اثر پيوست با اين منابع يك تحزب علمى خشكى در
برابر دين و دانش دينى بوجود آمد و يك دسته از دانشمندانى جدا از دانشمندان دينى
در جامعه اسلامى معرفى شدند و زمينه فراهم شد كه فرهنگ از دين جدا شود ولى تا
اواسط قرن چهارم اين نهضت فرهنگى مستقل نبود بلكه تحت نظر خلفاء بود و يك نمايش
دربارى محسوب ميشد و بطور عموم در مردم اثر آشكارى نداشت ولى از اين تاريخ يك
دستگاه فرهنگى مستقلى در جامعه اسلامى بوجود آمد كه شامل شعبههاى گوناگون ادبى و
دينى و فلسفى و فنون ديگر بود اين استقلال عمومى در مركز خلافت اسلامى در مدرسه
نظاميه بغداد تمركز يافت و در شرق بلاد اسلامى در مدرسه نظاميه نيشابور اين دو
مدرسه در نظر خلفاى وقت و پادشاهان معاصر آنها رسميت يافت؛ كمك شايانى از آنها
گرفتند و نفوذ خود را در سراسر بلاد اسلامى بسط دادند و تشكيلات و انتظامات محكمى
در جريان خود پديد آوردند تحصيل كردههاى اين مدارس علماى رسمى رتبه دار جامعه
شناخته ميشدند و صلاحيت آنها براى مراتب عاليه و مقامات رسمى دولت از وزارت و
حكومت و نويسندگى و غيره محرز بود برنامه اين مدرسه عمومى بمناسبت مركزيت خلافت
بغداد كه در نزد عموم سلاطين و پادشاهان نيرومند معاصر خواهى نخواهى رسمى و مورد
احترام بود بر اصول تسنن متكى بود از اين رو عموم مردم با آنها سر و كار داشتند و
باصطلاحات و اصول علمى و ادارى آنها پيوسته و مأنوس بودند و شيعه هم در غالب مراكز