نماينده تو باشند بر مردم و چون خواستى نزد تو آيند بنام بزرگ
خدا آنها را بخواه تا باذن خدا شتابان بسوى تو آيند.
مصنف اين كتاب گويد
عقيده من اينست كه آن حضرت هر دو دستور را داشت و روايت شده كه پرندههائى كه
دستور داشت بگيرد، طاوس و كركس و خروس و اردك بودند و از محمد بن عبد اللَّه بن
طيفور شنيدم ميگفت در تفسير قول ابراهيم پروردگارا بمن بنما چگونه مردهها را زنده
ميكنى الآية كه خدا به ابراهيم فرمان داد بندهاى از بندگان شايسته او را ديدن
كند، او را ديدن كرد چون با او سخن گفت آن بنده خدا بابراهيم گفت خدا در دنيا يك
بندهاى دارد كه نامش ابراهيمست، او را دوست خود گرفته است، ابراهيم گفت نشان آن
بنده چيست؟ گفت مرده را براى او زنده ميكند، در دل ابراهيم افتاد كه آن بنده خودش
است و از خدا خواست كه مردهها را براى او زنده كند؟
خدا فرمود مگر ايمان
بزنده شدن مردگان ندارى؟ عرض كرد چرا ولى ميخواهم دلم مطمئن شود مقصودش اين بود كه
دلش مطمئن شود كه دوست خدا اوست و گفتهاند كه ابراهيم مىخواست اين معجزه او باشد
چنانچه رسولان معجزه داشتند، ابراهيم از خدا خواست كه براى او مرده زنده كند، خدا
هم در برابر باو فرمان داد براى او زنده را بميراند و همان گاه بود كه دستور يافت
فرزندش اسماعيل را ذبح كند، خدا دستور داد به ابراهيم كه چهار پرنده را سر ببرد،
طاوس، كركس، خروس، اردك از طاوس آرايش دنيا را خواسته و از كركس آرزوى دراز را و
از اردك حرص را و از خروس شهوت را، خدا ميفرمايد اگر دوست دارى كه دلت زنده شود
بمن و مطمئن گردد از اين چهار خصلت كناره كن، تا اين چهار در دل تو است با من يك
دل نميشوى گويد از آن حضرت پرسيد چگونه خدا از او پرسيد آيا ايمان ندارى؟ با اينكه
از دلش آگاه بود؟ فرمود ابراهيم عرض كرد پروردگارا بمن بنما كه چگونه مردهها را
زنده ميكنى ظاهر اينسخن بدگمانى در باره او مياورد كه يقين ندارد، خدا از او پرسيد
تا پاسخ دهد و تهمت از او برود و از شك تبرئه شود.