آنگاه فرمود خدا شما را
بيامرزد در طلب اين دو پيمان شكن ستمگر برآئيد و نگذاريد غرض شوم خود را عملى
سازند.
فصل- 18 اخبار از آمدن
عائشه
هنگامى كه از آمدن عايشه
و طلحه و زبير باخبر شد كه از مكه بطرف بصره كوچ مىكنند حمد و ثناى الهى را بجا
آورده فرمود اينك عايشه همراه طلحه و زبير بطرف بصره كوچ مىكنند و هر يك از اين
دو مدعى خلافتند و عليه يك ديگر در باطن اقدام مينمايند طلحه كه ادعاى خلافت
مىكند براى آنست كه پسر عموى عايشه است و زبير كه مدعى خلافت است براى آنست كه
داماد پدر عايشه است و سوگند بخدا هر گاه اين دو بمقصود خود نائل گردند زبير گردن
طلحه يا طلحه گردن زبير را ميزند و هر يك عليه سلطنت ديگرى قيام مىكند و سوگند
بخدا ميدانم كه آن زن بر جمل (شتر نر) سوار مىشود گرهى نگشايد و راهى نپيمايد و
در منزلى فرود نيايد جز اينكه در تمام اينها مرتكب معصيت شود تا خود و همراهانش را
جايى فرود آورد كه يك سومشان بقتل رسند و يك سومشان فرار كنند و يك سومشان
برگردند.
سوگند بحق طلحه و زبير
ميدانند كه خطا كارند و از راه جهالت هم قدم در اين راه نگذاردهاند و بسيارى از
عالمانند كه بشمشير جهل خود كشته شده و علمشان نافع بحال آنها نبوده و سوگند بخدا
سگان حوئب بر او بانگ خواهند زد.