اسم الکتاب : رهاورد خرد، ترجمه تحف العقول المؤلف : ابن شعبه حرّاني الجزء : 1 صفحة : 94
«هميشه هست» به اين معنى است كه «نيستى» ندارد[1]. پس منزّه و
فراتر باد خدا از گفته آن كس كه جز او را پرستد و پروردگارى جز او كه بس والا و
بزرگ است گيرد. او را سپاس داريم، چنان سپاسى كه از آفريدگانش بر خود پسندد و
پذيرش آن را بر خويشتن بايسته كرده است. (1) گواهى مىدهم كه خدايى جز او نيست،
يكتاست و انبازيش نباشد. و گواهى مىدهم كه محمد بنده و فرستاده اوست. (اين) دو
گواهى گفتار را والا سازند و كردار را گرانمايه[2] دارند. هر (كفّه) ترازويى كه اين دو
را از آن برگيرند سبك شود و هر (كفّه) ترازويى كه اين دو را در آن نهند سنگين
گردد.
و دستيابى به بهشت و
نجات از دوزخ و گذر بر پل صراط بدين دو (گواهى) باشد. شما به (اين دو) گواهى به
بهشت درآييد و با نماز به رحمت برسيد. بر پيامبر خود درود بسيار فرستيد (كه) انّ
اللَّه و ملائكته يصلّون على النّبىّ يا ايّها الّذين آمنوا صلّوا عليه و سلّموا
تسليما- «همانا، خدا و فرشتگانش به پيامبر درود مىفرستند، اى مؤمنان [شما نيز] بر
او درود بفرستيد و سلام [و تسليم] عرضه داريد.[3]» (2) اى مردم، به راستى شرفى برتر از
اسلام نيست و كرامتى گرامىتر از پرهيزگارى و دژى پناه بخشتر از پارسايى و
واسطهاى پذيرفتهتر از توبه و لباسى آراستهتر از عافيت و نگهداشتى والاتر از
سلامت نيست و مالى فقرزداىتر از خرسندى و قناعت نباشد. هر كه به مقدار بسنده
زيستن اكتفا كند آسايش (خود) را ترتيب داده است. و دلبستگى (به دنيا) كليد رنج است
و مال اندوزى مركب ناآسودگى، و رشك آسيب دين است، و آز موجب در افتادن به پرتگاه
گناهان و مايه نوميدى؛[4] سركشى و ستم
راننده (آدمى به كام) مرگ است، و حرص بسيار گرد آورنده تمام بديهاى عيبهاست. بسا
طمعى كه نوميدى آرد و آرزويى كه دروغ آيد و اميدى كه به نوميدى گرايد و تجارتى كه
به زيان انجامد. هلا، هر كه بىپايان نگرى خود را در كارها افكند با ناگواريهاى
رسواكننده روبرو شود. چه بد گردنبندى است وامدارى[5] بر گردن مؤمن. اى مردم، به راستى
گنجى سود آورتر از دانش و عزّتى سودمندتر از بردبارى و تبارى رساتر از تربيت نيست.
و رنجى دردناكتر از خشم[6]
[1] يعنى هستى ازلى او عبارت از مقارنه با زمان
ازلى به اعتبار حدوث زمان نيست بلكه به اين معنى است كه هستى او را آغازى نباشد و
ذات والاى او در گنجايى« زمان» نيايد و كلمه« كان- بود» دلالت بر زمان دارد. پس
چنين تأويل توان كرد كه« هستى ازلى او» يعنى هستى او كه نيستى در آن ممتنع است( بر
خلاف هستى موجودات كه نيستى در آن محتمل و حتمى است.- م.) و شايد اين معنى اخير در
بخش دوّم جمله بهتر روشن شده باشد.
[2] در متن ما« تضعان العمل- كردار را گرانسنگ
نمايند» و در الروضة[ تضاعفان العمل- كردار را دو چندان كنند] آمده است.