responsiveMenu
صيغة PDF شهادة الفهرست
   ««الصفحة الأولى    «الصفحة السابقة
   الجزء :
الصفحة التالیة»    الصفحة الأخيرة»»   
   ««اول    «قبلی
   الجزء :
بعدی»    آخر»»   
اسم الکتاب : توبه آغوش رحمت المؤلف : انصاريان، حسين    الجزء : 1  صفحة : 181

النورين، (ص 317) و آيت اللَّه نهاوندى در خزينة الجواهر (ص 291) نقل مى‌كند: هارون را پسرى بود به زيور صلاح آراسته، و گوهر پاكش از صلب آن ناپاك چون مرواريد، از آب تلخ و شور برخاسته، فيض مجالست زهاد و عباد آن عصر را دريافته بود و از تأثير صحبت ايشان روى دل از خواهش زخارف دنيوى برتافته، طريقه‌ى پدر و آرزوى سرير و افسر را ترك گفته و خانه‌ى دل را به جاروب آگاهى از خس و خاشاك انديشه پادشاهى پاك نموده، از جامه‌هاى غير كرباس و شال نپوشيدى، و خون رغبتش با رنگ اطلس و ديباى دنيا نجوشيدى، مرغ دلش از دامگاه علايق جسته، بر شاخهاى بلندى حقيقت آشيان گرفته و ديده از تماشاى صورت ظاهر دنيا بسته بود.

پيوسته به گورستانها رفته و به نظر عبرت نگريستى، و بر آن گلزار اعتبار مانند ابر بهار زار زار مى‌گريستى!

روزى وزير هارون در مجلس بود، در آن اثنا آن پسر كه نامش قاسم بود و لقبش مؤتمن آمد بگذرد، جعفر برمكى خنديد، هارون از سبب خنده پرسيد، پاسخ داد، بر احوال اين پسر مى‌خندم كه تو را رسوا نموده، اى كاش اين پسر به تو داده نمى‌شد! اين است لباس و وضع و روش و منش او، با فقرا و تهيدستان مى‌نشيند، هارون گفت: حق دارد، زيرا ما تاكنون منصب و مقامى به او واگذار نكرده‌ايم، چه خوبست حكومت شهرى را در اختيارش بگذاريم، امر كرد او را به حضور آوردند، وى را نصيحت كرد و گفت: مى‌خواهم تو را به حكومت شهرى منصوب نمايم، هر منطقه‌اى را علاقه دارى بگو.

گفت: اى پدر! مرا به حال خود بگذار، علاقه‌ام به بندگى خدا بيش از حكومت است، تصور كن فرزندى چون مرا ندارى.

گفت: مگر نمى‌توان در لباس حكومت به عبادت برخاست؟ حكومت منطقه‌اى را بپذير، وزيرى شايسته براى تو قرار مى‌دهم تا اكثر امور منطقه را به‌

اسم الکتاب : توبه آغوش رحمت المؤلف : انصاريان، حسين    الجزء : 1  صفحة : 181
   ««الصفحة الأولى    «الصفحة السابقة
   الجزء :
الصفحة التالیة»    الصفحة الأخيرة»»   
   ««اول    «قبلی
   الجزء :
بعدی»    آخر»»   
صيغة PDF شهادة الفهرست