responsiveMenu
صيغة PDF شهادة الفهرست
   ««الصفحة الأولى    «الصفحة السابقة
   الجزء :
الصفحة التالیة»    الصفحة الأخيرة»»   
   ««اول    «قبلی
   الجزء :
بعدی»    آخر»»   
اسم الکتاب : توبه آغوش رحمت المؤلف : انصاريان، حسين    الجزء : 1  صفحة : 130

مشاهده كردم كه با حالتى خاص به من فرمودند: چرا در اين زمينه اقدام نمى‌كنى؟

روز جمعه به محلى كه افراد شرور و گنهكار جمع مى‌شدند رفتم، ابراهيم را در ميان آنان ديدم، نزديك او رفته سلام كردم و از او براى زيارت مشهد دعوت نمودم. با شگفتى با دعوتم روبرو شد، به من گفت: حرم حضرت رضا جاى من آلوده نيست، آنجا مركز اجتماع اهل دل و پاكان است، مرا از اين سفر معاف دار.

اصرار كردم و او نمى‌پذيرفت، عاقبت با عصبانيت به من گفت: من خرجى اين راه را ندارم، فعلًا تمام سرمايه‌ى من سى ريال پول است، آن هم پولى حرام كه از كيسه‌ى پيرزن فقيرى دستبرد زده‌ام! به او گفتم: من از تو مخارج سفر نمى‌خواهم، رفت و برگشت اين سفر را مهمان منى. اصرارم مقبول افتاد، آمدن به مشهد را پذيرفت، قرار شد روز يكشنبه همراه با كاروان حركت كند.

كاروان به راه افتاد، مسافران از بودن شخصى مانند ابراهيم جيب بر تعجب داشتند، ولى احدى را جرأت سؤال و جواب نسبت به اين مسافر نبود.

ماشين بارى همراه بار و مسافر در جاده‌ى خراب و خاكى به جانب كوى دوست در حركت بود، نرسيده به منطقه‌ى زيدر كه محلى ناامن و جاى حمله‌ى تركمن‌ها به زوّار بود، عرض جادّه به وسيله‌ى قلدرى ستمكار بسته شده بود.

ماشين توقّف كرد، راهزن بالا آمد، خطاب به تمام مسافران گفت: آنچه پول داريد در اين كيسه بريزيد و در برابر من ايستادگى نكنيد كه شما را به قتل مى‌رسانم!

پول راننده و تمام مسافران را گرفت، سپس ماشين را ترك گفت.

ماشين پس از ساعتى چند به محلّ زيدر رسيد و كنار قهوه‌خانه نگاه داشت.

مسافرين پياده شدند، كنار هم نشستند، غم و اندوه جانكاهى بر آنان سايه انداخت، بيش از همه راننده ناراحت بود، مى‌گفت: نه اينكه خرجى خود را

اسم الکتاب : توبه آغوش رحمت المؤلف : انصاريان، حسين    الجزء : 1  صفحة : 130
   ««الصفحة الأولى    «الصفحة السابقة
   الجزء :
الصفحة التالیة»    الصفحة الأخيرة»»   
   ««اول    «قبلی
   الجزء :
بعدی»    آخر»»   
صيغة PDF شهادة الفهرست