اسم الکتاب : علم سلوک المؤلف : فضلى، على الجزء : 1 صفحة : 49
ابوعبدالله مختار هروى (م. 277 ق):
اصل عبوديت آن است كه چنان باشى به ظاهر كه از تو همه شرع ظاهر بود و
چنان باشى به باطن كه در تو ياد غير را گنجايى نبود.[1]
ابوحمزه بغدادى (م. 289 ق):
هيچ راهنمايى در طريق به خداى تعالى نيست، جز متابعت از رسول خدا در
احوال و افعال و اقوال.[2]
عبدالله بن محمد مرتعش (م. 328 ق):
هرگز خويشتن را به باطن خاص نديدم تا خود را به ظاهر عام نديدم؛ معنى
آن است كه حقيقت من درست نيامد تا شريعت من صافى نشد.[3]
ابوالقاسم قشيرى (م. 465 ق):
هر حقيقت كه بسته نبود، به شريعت با هيچ حاصل نيايد.[4]
على هجويرى (م. 464 ق):
يكى از گروه از ملاحده كه قيام هر يك ازين با يكديگر روا ندارند و
گويند كه چون حال حقيقت كشف گشت، شريعت برخيزد. ... اقامت شريعت بىوجودِ حقيقت
محال بود و اقامت حقيقت بىحفظِ شريعت، محال و مثال اين، چون شخصى باشد زنده به
جان. چون جان از وى جدا شود، شخص مردارى شود و جان بادى![5]