و يا مانع سعادت او است علم پيدا كند و
تفصيلش علم به جميع مراتب علومى است كه بحال بشر نافع است مثل علم به خدا و ملائكه
و كتب الهى و پيامبران و روز قيامت با درك محروميت از سعادتى كه لازمه داشتن اين علوم
و نهفته در آنها است.
و اما حال عبارت از تحسر و اندوه بر شقاوتى است كه دامنگيرش شده و
قصد سعادت در گذشته و حال و آينده و رغبت به تدارك آن در احوال سهگانه.
و اما عمل به رجوع و خروج از آنچه در آن بوده و تصميم بر ادامه عمل
در راهى كه مىبايست در آن راه قدم بگذارد و رجوع، اجمالا باين است كه آنچه را كه
حال و يا آينده موجب حسرت او خواهد شد تدارك نموده و جبران كند و اين تدارك باين
است كه اگر آن حقى از حقوق الهى است مىبايست كه آن را به قضاء آن عمل و محو آثار
سوأش جبران نمايد كه از جمله آثار گوشتى است كه از معصيت بر تن او روئيده كه
مىبايست از بين برود و نفس را همان گونه كه لذت معصيت چشيده درد و رنج طاعت
بچشاند و تيرگى كه بر اثر ظلمت معصيت در آن پيدا شده به نور طاعت از بين ببرد و
اگر متعلق بحقوق مخلوق است اگر اداء آن حق ممكن است به اداء آن و لو با استغفار و
طلب حليت و رضايت طرف آن حق را ادا كند و سپس به محو آثار سوء آن بپردازد و اگر
اداء آن ممكن نباشد مثل اينكه به آبروى مؤمنى در غياب او خيانت كرده باشد كه اگر
بخواهد از او رضايت بطلبد باز خود اين عمل باعث فتنه و فساد مىشود در اين صورت
مىبايست كه براى آن مؤمن از خدا طلب آمرزش كند و بهر اندازه كه جبران آن خيانت
كند براى او اعمال