توحيد نيست مگر اينكه قلبت هم بر اين معنا
گواهى دهد، و اگر قلب بتوحيد شهادت داد خواهناخواه اعمال و رفتارت هم بر همان
روال خواهد بود و توحيد ذات اقدس حق در اعمال و كردارت اثر خواهد گذاشت، پس اگر
ديدى كه قلبت مخالف با زبانت و يا عملت مخالف با قلبت هست بدانكه در اين شهادت به
يگانگى خداوند صادق نيستى بلكه منافقى.
و هر اندازه كه قلبت به بعضى از مراتب توحيد متصف شود و در عملت آثار
آن يافت گردد بهمان اندازه از نفاق مطلق خارج خواهى شد، ولى با دستيابى به بعضى از
مراتب توحيد موحد مطلق نخواهى شد، و اگر با چنين قصدى اشهد ان لا اله الّا اللّه
بگوئى، اين دعوى بدون حقيقت از تو پذيرفته نخواهد شد و در بعضى از مراتب نفاق داخل
خواهى گشت، پس بهتر اين است كه هرگاه مىخواهى ذكرى بر زبان آورى يا دعائى بخوانى
آنچه را كه مناسب با حال خود مىبينى قصد كنى بگونهاى كه قصدت مخالف با آنچه كه
در دل دارى و عمل مىكنى نباشد، گرچه به نحوى از تجوز، و لذا مىبايست كه كسى كه
براى تهجد بپامىخيزد در اين معارف بفكر بپردازد و پيش از اينكه ذكرى بر زبان آورد
درباره آن بينديشد تا حالش موافق و آماده با آن ذكر و دعا گردد، و در اين صورت
مخالفت زبان با قلب كمتر مىشود، بخصوص اگر به راههاى نفوذ دروغ و نفاق در گفتهها
و اعمال خود آگاه باشد.
مطلب ديگر اينكه آنچه را كه ما براى جلب حالت دعا و مناجات بيان
داشتيم از قبيل بستن دستها بگردن، و غير آن مىبايست كه موافقت حال با آن صورت
مراعات شود، و اگر حال انسان با آن صورتى كه در