حالتى كه مقتضاى استعانت است براى او پيدا
مىشود، و لسان حالش قبل از لسان قال در مقام يارى طلبيدن و كمك خواستن بر مىآيد،
و هر چه اعتقاد بنده باين مطالب كاملتر شود حال استعانت او كاملتر خواهد شد و
هرگاه كه استعانت كامل گشت يارى حق تعالى و اجابت دعايش نصيب او خواهد شد، بعنوان
مثال هرگاه كه براى بنده معلوم شد كه او هم از حيث ذات، و هم از حيث وجود، و صفت و
فعل فقير و بىچيز و از جميع وجوه و در جميع اوقات و احوال نيازمند است و خود را
در هر آنى از آنات و از جميع جهات محتاج، و بلكه سراسر احتياج ديد بگونهاى كه
ايجاد او در لحظه گذشته كفايت وجودش را در حال نمىكند، و در وجود فعليش نياز
بايجاد جديدى دارد چنانكه در جاى خود اين مطلب محقق شده است كه هر چه در عالم كون
و هستى است در هر آن و هر لحظهاى نياز به علت محدثهاى دارد، هم چنين در وجود
صفاتش نيز در هر آنى نيازمند بفيض جديد و ايجاد نوى هست، و خلاصه خود را و صفات
خود و جميع آنچه را كه نيازمند و محتاج بآن است از جميع وجوه حيثيات فقير، و
نيازمند به پروردگار خود ديد، از طرف ديگر پروردگارش را غنى مطلق، و از جميع وجوه
بىنياز دانست، و هر نعمتى را كه بدان متنعم است از او دانست، نعمتهاى بىشمارى كه
نه علم كسى مىتواند بدان احاطه پيدا كند و نه كسى قادر بر شمارش آن مىباشد، و چه
بسيار نعمتهائى كه قبل از اينكه او قدم بعرصه هستى گذارد ذات اقدس حق بر او ارزانى
داشته و چه بسيار نعمتهائى كه بر او ارزانى داشته و او از آنها غافل است، و باين
حقيقت توجه داشت كه وجودش بايجاد او بوده، و زندگيش نتيجه احياء او است و از رزق