حروف به او متصل مىشوند و او جداى از بقيه
حروف است، و خداوند هم چنين است كه بندگان به او متصل مىشوند، و او در جمع صفات
از خلقش جدا است، و معناى الف از الفت گرفته شده، و پروردگار هم سبب الفت خلق است
در كتاب كنز الدقائق هم مثل اين روايت آمده است.
[در بيان اين معنا كه حروف هم در مقابل ساير عوالم براى خود عالمى
دارد]
مىگويم از اين اخبار و ديگر احاديث و رواياتى كه در اين زمينه رسيده
دانسته مىشود كه حروف هم در قبال ساير عوالم، براى خود عالمى دارد و ترتيب آن
مطابق با ترتيب ديگر عوالم است، و الف چنانست كه گويا دلالت بر واجب الوجود دارد و
باء بر مخلوق اول، كه همان عقل اول و نور اول كه نور پيامبر ما 6 باشد دلالت مىكند و لذا از آن تعبير به «بهاء اللّه» گرديده است، زيرا بهاء
به معناى حسن و جمال است، و مخلوق اول عبارت از ظهور جمال پروردگار است، بلكه اگر
در معناى بهاء دقت كنيم مىبينيم كه آن عبارت از نور با هيبت و وقار است، كه اين
حقيقت، مساوى با جمال و جلال، و جامع آنها است، و مرتبه دوم، مرتبه «سين» است، كه
به «سناء اللّه» تفسير شده است، و سناء در لغت به معناى روشنى برقى است كه مىجهد
و به معناى رفعت و والائى است، و دلالت بر مرتبه نفس كلى دارد، سوم، مرتبه «ميم»
است كه از دائره امكان حكايت مىكند، و تفسير به «ملك» شده است، بنابراين عوالم
سهتا است عالم عقل، و عالم نفس، و عالم ملك و شهادت، اگر خواستى بگو:
عالم جبروت، و ملكوت و ناسوت. اين مطالبى بود راجع به حروف بسم
اللّه.
در معناى كلمه شريفه اللّه
و اما آنچه در تفسير كلمات بسم اللّه آمده است، يكى روايتى است