عقليه هست كه معتقد به وجود او و معترف به
عظمت و نعمتهاى او هستند و اعتقاد به غيب بالنسبة به مشاهده بالعيان ضعيف است و
لذا اين معارف در حق پروردگار باعث تعظيم و هيبت و حياء مثل آنچه در معامله و
رفتار با بزرگان و سلاطين دنيائى و بخشندگان اين جهان مىشود نمىگردد.
ثانيا اينكه چون جلالت امر در عظمت خدا و نعمتهاى او بحدى است كه
براى احدى اداء حق آن، بلكه جزئى از اجزاء آن حقوق ممكن نيست و مردمان بقصور و
ناتوانى خود آگاه هستند به يكباره آن را مهمل مىگذارند.
ثالثا چنين مىپندارند كه منافع خدمت سلاطين دنيا، نقد و نفع عبادت
پروردگار نسيه بوده، و در سراى ديگرى كه وجود آن بر خلاف حس بوده تنها با ادله
عقلى بدان معتقدند به آنها مىرسد، و اين وجوه كه كه منشأ همه آنها غرور و جهل است
سبب مسامحه عامه مردم، و كوتاهى آنها در اطاعت و بندگى پروردگار شده است، كه بايد
از روزى كه غيب، عيان مىگردد و مردمان فرياد مىزنند وا حسرتاه بر آنچه كه ما در
مورد پروردگار، كوتاهى نموديم، به خدا پناه برد.
و اين امور ششگانهاى كه بيان شد، روح نماز است و كمال آن بكمال
آنها بستگى دارد و از همه اينها مهمتر تعظيم ذات اقدس حق است كه آن از لوازم
ايمان مىباشد، بنابراين كسى كه ايمانش كامل گشته و مباشر قلبش شده و محبت دنيا و
يا فكر و اشتغال بآن مانع تأثير اين ايمان در وجود او نگشته، مىبايست كه نمازش را
از اول تا بآخر همه اجزائش را بر اين تفصيل كه بيان شد كامل گرداند.