و محبتش در دل رسوخ نموده، در او تصور مىشود و برايش مجسم مىگردد، و قلب هم جوارح و اعضاء را بآن مشغول مىگرداند.
چنانكه حكايت كنند كه بقالى در حال احتضار بود هر چه اطرافيان شهادتين را به او تلقين مىنمودند او مىگفت چهار تا، پنج تا، شش تا، و هر آنچه آنها مىكردند كه او شهادتين را بر زبان آورد او بگفتن همان الفاظى مشغول بود كه در زندگى اكثرا بر زبان داشت. و گفته شده آنچه كه بايد از وقوع آن در دم مرگ ترسيد خطورات قلبى ناپسندى است كه در خاطر انسان مىگذرد و همين است كه پيامبر 6 فرمود: چه بسا انسانى پنجاه سال عملش عمل اهل بهشت است بگونهاى كه بين او و بهشت به اندازه فاصله دو نوبت دوشيدن شتر باقى نمانده كه پروندهاش به آنچه در كتاب گذشته است بسته مىشود. و بهمين خاطر است كه عارفان را از اين امر خوف بسيار و بيم و هراسى بس عظيم است زيرا انسان اگر بخواهد كه در خواب جز احوال صالحان و نيكوكاران و حالات عبادات و طاعات را نبيند برايش خيلى مشكل است، گرچه مواظبت بر صلاح و عبادات دخالتى در اين امر دارد.
و اين فرمايش رسول خدا 6 كه فرمود پنجاه سال عملش عمل اهل بهشت بوده است، مبادا كه به پندارى كه مراد حضرت عمل خالص بوده است، بلكه منظور پيامبر 6 مطلق عمل بوده است، و الا كه عمل خالص در چنين مدتى قطعا باعث نجات انسان از سوء خاتمه كار مىشود، بلكه مىتوان گفت سوء خاتمه جز از آثار عدم اخلاص بنده در بندگى نظير عبادت ابليس، نيست، و ترس عارفان از همين جهت صدق و اخلاص است و از اين بيم دارند كه مبادا در اين زمينه مقصر باشند، و اخلاصشان اخلاص واقعى نباشد.