نمىكند و چه قدرتى به قدرت الهى مىرسد و
بلكه چه قدرتى قابل مقايسه با قدرت قاهر الهى است، بنابراين بايد ترس از خدا مانع
نافرمانى بشر گردد. نيز ترس از خدا به همين معنا در جايى صادق است كه انسان در صدد
فرمانبرى بر آمده؛ اما از انجام فرمان آنچنان كه بايسته است كوتاهى كرده و تمام
همت، توان و توجه خود را براى فرمانبرى به كار نبرده است، بازبايد ترسيدكه مبادا
چنين اطاعتِ دست و پا شكستهاى مقبول حضرت حق نيفتد و در نتيجه فرمانبرى به شمار
نيايد و پاداشى بر آن مترتب نشود وعذابى را از انسان دفع نكند يا درجه مورد
انتظارى را براى او نسازد، چنين خوفى به معناى دلهره داشتن ازرد و قبول اعمال در
درگاه خداست، نتيجه چنين ترسى دقّت بيشتر در درستى اعمال و افزودن بر طاعت و درجه
اخلاص نيّت است.
اگر انسان چنين ترسى در دل نداشته باشد، خاطرش از ناحيه خدا و قبولى
اعمال جمع باشد، سستى و سهل انگارى مىكند، عمل نيك خود را ارزشمند وممتاز
مىشمارد، يا گناه خود را ناچيز و قابل چشم پوشى مىانگارد، در نتيجه از گناه
هراسى نخواهد داشت و برگناهان مىافزايد و در اصلاح خود و بهبود كيفيت اعمال خود
نخواهد كوشيد و بر كمال خويش نمىافزايد.
معناى ديگر ترس از خدا، لرزش دل در برابر هيبت و عظمت الهى است، از
چنين ترسى در آيات قرآن به «خشيت» تعبير شده است؛ خشيت، حالت خضوع و خشوع وتسليم
است، هر چه مرتبه آگاهى و معرفت انسان نسبت به عظمت و جلال خدا افزون شود و خود را
در برابر اين عظمت نامتناهى كوچك و حيران احساس كند، درجه خشوع او افزون مىگردد.